در تعریف قدرت نرم به یک سری عناصر توجه میشود که رعایت آنها و رعایت معیارهای این عناصر باعث جاذبهدار شدن و تأثیر قدرت نرم شود. یکی از این عناصر عبارتست از: جاذبهی فرهنگی، که مشتمل بر عقاید، ارزشها و باورهای یک جامعه است و آن همان چیزی است که تعبیر به هویت ملی میشود. در واقع هویت ملی برای یک جامعه به منزلهی روح برای بدن است و همانطور که روح در بدن نباشد، جسم میمیرد؛ اگر مملکتی هویت نداشته باشد بهتدریج خواهد مرد.
هویت دو کارکرد دارد؛ از لحاظ داخلی عامل همبستگی مردم است و از لحاظ بینالمللی نیز عامل شناسایی کشور به سایر دولتهاست. هویت ملی یک مسألهی جمعی است که بنیادهای تاریخی، فرهنگی و اعتقادی یک ملت را در بر میگیرد. تکوین هویت ملی یک امر پیچیده و طولانی است و از طریق آموزش از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و حتی میتوانیم بگوییم که رنگها و معماری هم در تشکیل این هویت اثرگذار است. بنابراین هرگونه چالشی در هویت ملی باعث تضعیف و کاهش جاذبههای فرهنگی آن ملت میشود.
دومین عنصر دسترسی به ابعاد قدرت نرم در سطوح ملی و سطوح منطقهای و بینالمللی است. هر کشوری که به کانالهای ارتباطی منطقهای و بینالمللی دسترسی و ارتباط بیشتری داشته باشد، قطعاً از قدرت نرم بالاتری برخوردار است، مثل عضویت در کنوانسیونهای بینالمللی یا عضویت در سازمانهای بینالمللی و ایفای یک نقش مؤثر در این سازمانها.
سومین عنصر، پذیرش جهانی است؛ به این معنا که یک دولت بتواند در الگوها، ارزشها و اولویتهای دیگر ملتها تغییر بهوجود بیاورد. قطعاً چنین کشوری دارای قدرت نرم بسیار بالایی است.
چهارمین عنصر، تأثیرگذاری بر سطوح مختلف نظام بینالمللی است که مثلاً در مورد ایران میتوانیم به تأثیر بر چرخش سیاست امریکایی "خاورمیانهی بزرگ به خاورمیانهی جدید" اشاره کنیم.
بر اساس تعریف رابرت دال و دیگران، اعمال قدرت آن است که طرف مقابل شما کاری را انجام دهد که شما نمیخواهید اما او میخواهد. در عملیات نرم فرد این کار را با اختیار خود انجام میدهد، در حالی که در عملیات سخت شما او را با زور وادار میکنید تا مطابق خواستهی شما تغییر رفتار دهد. در نبرد نرم این حرکت به گونهای انجام میپذیرد که فرد با میل خود یا خلاف میل خود عملی را انجام میدهد که نهایتاً به نفع شماست ولی شما در مورد آن زور به کار نبردهاید. اینجا روشهای دیگری وجود دارد که یکی از آنها "فریب" یا "بزرگنمایی" است که باعث تضعیف روحیهی طرف مقابل میشود و فرد، آمادگی لازم را برای پذیرفتن نظرات دیگران پیدا میکند. بنابراین در جنگ نرم، تأثیرگذاری از نوع غیرمستقیم است.
ماهیت زور یا اعمال اقتدار در جنگ نرم با ماهیت آن در جنگ سخت متفاوت است. زور یعنی ایجاد تغییر در رفتار دیگران، بر خلاف میل آنها. در جنگ نرم همین اتفاق رخ میدهد و ممکن است خلاف میل فرد باشد اما فرد خودش آن را چندان احساس نمیکند. تصور کنید فردی را که کلاهبرداری میکند؛ او به نوعی مبلغی پول را از دست شخصی درمیآورد اما با فریب و روشهایی که شخص را وادار میکند با دست خودش این کار را انجام دهد. حال تصور کنید دزدی با زور پول شخصی را در خیابان بقاپد؛ هر دو به نحوی با استفاده از زور این کار را انجام دادهاند اما ماهیت این زور، متفاوت است.
از لحاظ روانشناسی، انسان یک سیستم است که مجموعهای درونداد (اطلاعاتی که به فرد داده میشود) و مجموعهای برونداد دارد. اگر شما بتوانید درونداد و اطلاعاتی را که به ذهن او وارد میشود به نوعی کنترل کنید، تا حدودی میتوانید رفتار برونی او را هم کنترل کنید. وقتی ورودی یک کارخانه کنترل شود، خروجی آن را نیز در کنترل است. در نبرد نرم، همین کار صورت میگیرد. اطلاعات مورد نیازی که ظاهراً مفید است، به فرد داده میشود اما این اطلاعات ممکن است "درست"، "گزینش شده" یا "اشتباه" باشد. نهایتاً رفتاری که از فرد منتج میشود، رفتاری است که شما مایلید صورت بپذیرد.
نخبگان هر خبری را که میشنوند، نمیپذیرند. ابتدا با شک و تردید برخورد میکنند؛ زیرا خود یک سیستم گزینشی دارند. برای اینکه اطلاعاتی را به نخبگان انتقال دهید، لازم است از فرایند دیگری استفاده کنید. اما بخش بزرگی از تودهی مردم هرچه را که میشنوند، میپذیرند؛ این در حالی است که نخبگان در بخش عمدهی آنچه میشنوند، شک میکنند. بنابراین در عملیات نرم روشهای مختلفی دنبال میشود تا به نتیجهی دلخواه حاصل شود.
آمریکاییها در این مسیر از روشهای مختلفی استفاده میکنند. در فیلم سینمایی ماتریکس اینگونه القا میشود که دنیا، دنیایی مجازی و ماتریکسی است که تنها گروه اندکی در آن زنده و واقعی و درصدد نجات یک شهر یا مرکز به نام زاین یا صهیون هستند. یعنی همهی دنیا در مسیری اشتباه و خوابی ویژهاند و گروه زندهای که میخواهند دنیا را نجات دهند، صهیون هستند. این القائات عجیب، با استفاده از اوج توانایی تکنولوژیک در حوزهی رسانه صورت میگیرد.
گاهی اوقات عملیات روانی دیگران آنقدر جذاب است که فرد به سرعت دچار خودفریبی میشود و حاضر نیست توجه کند که مثلاً فیلم هریپاتر چه پیامی در خود دارد؟ چرا در این فیلم وقتی قرار است هری پاتر با زن چینی ازدواج کند، ناگهان در داستان، آن شخص حذف و فردی اروپایی جایگزینش میشود. زیرا از نظر آمریکاییها زمانی که کشوری مانند چین از لحاظ اقتصادی به سرعت رو به رشد است، نباید به یک الگو تبدیل شود. این داستانها و فیلمها بدون پیام سیاسی نوشته و تولید نمیشوند. همهی این نکات، ظرافت کار عملیات نرم را نشان میدهد. بنابراین زمانی که ما میخواهیم در مقابل جنگ نرم، پدافند کنیم باید بتوانیم این ظرافتها را بشناسیم و در مقابل، الگوی مقاومتمان را به همان ظرافت طراحی کنیم.