چندی پیش جوکی به زبان انگلیسی در دنیای اینترنت زاده شد! که نکات
ارزشمندی را در خصوص سیاست های رسانه های امریکا در برداشت ترجمه ی فارسی
جوک به شکل زیر است
مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به
دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود .
سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که صحنه را
دیده بود به سمت انها می اید و میگوید :<تو یک قهرمانی>
فردا در روزنامه ها می نویسند :
یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد
اما ان مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم
پس روزنامه های صبح می نویسند:
امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد .
ان مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم
از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی
<من ایرانی هستم>
فردای ان روز روزنامه ها این طور می نویسند :
یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت
بر خلاف قدرت سخت، بسیاری از منابع مهم قدرت نرم «خارج از کنترل دولتها هستند و تأثیر آنها شدیداً وابسته به پذیرش از سوی مخاطبان دریافت کننده است». «به علاوه، منابع قدرت نرم غالباً به شکل غیرمستقیم با شکل دادن به محیط برای اعمال سیاست عمل میکنند و دستیابی به نتایج مطلوب گاهی ممکن است سالها طول بکشد». نای به برخی از نمونههای مهم تبلیغات تاریخی در اروپا و ایالات متحده اشاره میکند. در ایالات متحده جدلی دائمی در مورد مقایسه تأثیر تبلیغات در رسانههای گروهی و دیپلماسی فرهنگی با استفاده از کتاب، موسیقی و مبادلات فرهنگی با هدف تأثیرگذاری بر نخبگان وجود داشته است. یک تنش مداوم در مورد مستقل یا تحت کنترل دولت بودن برنامههای نشر اطلاعات- میان بیطرفی و دستیابی به اهداف خاص- وجود داشته است. در حال حاضر صدای آمریکا (VOA ) به 53 زبان برای 91 میلیون شنونده برنامه پخش میکند» و سرویس جهانی BBC 150 میلیون شنونده دارد. در مجموع ایالات متحده، پس از واقعه 11 سپتامبر، هزینه زیادی برای ترویج دیپلماسی آشکار خود کرده است، - شاید تا حدی به دلیل تأثیر آثار جوزف نای در این زمینه- این تلاشها شامل تخصیص بودجه بیشتر و کانالهای تلویزیونی و ایستگاههای رادیویی متعددد که قرار است برای جهان اسلام برنامه پخش کنند. منابع اطلاعاتی پشتیبانی افزایش زیادی پیدا کردهاند و آنچه در این هیاهو اهمیت دارد توانایی جلب توجه و حفظ اعتبار است. دیپلماسی آشکار چیزی بسیار فراتر از روابط عمومی است. «انتقال اطلاعات و ایجاد یک تصویر ذهنی مثبت، بخشی از دیپلماسی آشکار است، اما ایجاد روابط بلند مدتی که محیطی مساعد برای سیاستهای دولت پدید میآورند هم لازم است».
نخستین کار، برقراری ارتباطات روزمرهای است که زمینة سیاست داخلی و خارجی را توضیح میدهند. یک راهبرد «اتاق جنگ» است که در مبارزات سیاسی رواج یافته است. نای با تأکید بر ضرورت «آمادگی برای رویارویی با بحرانها و مقابله با حملات با پاسخ دادن سریع به اتهامات و افشای اطلاعات در نبرد بر سر اعتبار و باورپذیری، معتقد است که رویارویی با تبلیغات اسلامگرایان شبه نظامی در هر جبههای- حتی شبکه الجزیره- اهمیت دارد».
کار دوم، انتخاب و تدوین مجموعهای از موضوعات ساده است. بسیار شبیه آنچه در مبارزات سیاسی برای پیشبرد سیاستهای دولت صورت میگیرد. برای هر موضوع باید طرحی شامل ارتباطات و وقایع نمادین آماده کرد. در این مورد نای هشدار میدهد: «اعمال بلند از کلمات سخن میگویند». سیاستهای متناقض، اعمال متکبرانه یا خودخواهانه سریعاً تلاشهای دیپلماسی آشکار را خنثی میکنند. «سیاست و دیپلماسی باید هماهنگ باشند و گرنه بازاریابی برای یک ایده، بیشتر شبیه رگباری از پیامهای گیج کننده خواهد شد». نای در این مورد به جنگ تبلیغاتی دوران حکومت ریگان بر سر تصمیم آمریکا به استقرار موشکهای هستهای میانبرد در اروپا برای مقابله با موشکهای شوروی و همزمان، مذاکره برای از بین بردن این موشکها اشاره میکند.
کار سوم، ایجاد و حفظ روابط بانخبگان است. بورسها، مبادلات فرهنگی، سمینارها، دورههای آموزشی، کنفرانسها و دسترسی به مجاری رسانهای، همه مقبول هستند و میتوانند آثار دیرپایی داشته باشند. در طول سالها، بیش از 200 رهبر سابق یا فعلی ملتهای خارجی به نحوی در برنامههای تبادل فرهنگی با ایالات متحده شرکت کردهاند. برقراری ارتباط با مخاطبان، گوش دادن به آنان و درک کردنشان برای تنظیم پیامهای شما و سیاستهای مرتبط به آنها، اهمیتی حیاتی دارند. «اعمال و نمادهایی که هم میگویند و هم نشان میدهند، بسیار مؤثرترند». «یک راهبرد موفق نه فقط روی پخش پیامهای آمریکایی، بلکه باید روی ارتباطات دوسویة تقویت کننده ابعاد غیردولتی یک جامعه، متمرکز باشد». «استفاده از قدرت نرم بسیار کمتر از کاربرد قدرت سخت یک جانبه است و ما باید برای آموختن این درس، راه درازی را طی میکنیم». نای توضیح مفصلی در مورد مجاری متنوع و در حال تکثیر موجود برای دیپلماسی آشکار میدهد. از آن جمله: کسب و کارها، NGOها، بنیادها، اقلیتهای قومی و احزاب سیاسی دموکراتیک متنوع، که مهارناپذیری کامل آنها باعث افزایش اثربخشی آنها میشود. به اعتقادی نای، اینترنت فرصتی برای «پخش محدود» اطلاعات و برنامه فراهم میآورد؛ به خصوص برای ارتباط با نخبگان. نای از کاربرد اصطلاحاتی چون، «محور شرارت» و «نبرد با تروریسم» انتقاد می کند، اما راه حل مناسبی- مثلاً در مورد زندانیان گوانتانامو که بر مبنای موضوع «نبرد با تروریسم» به مدت نامعلومی زندانی شدهاند- ارائه نمیکند. مشارکت و مبادله اطلاعاتی یک راه سنتی دیگر برای اعمال نفوذ است، گرچه اعتبار دستگاه اطلاعاتی آمریکا شدیداً به واسطه خطاهای منجر به نبرد در عراق، زیر سؤال رفته است. برنامههای کمک و آموزش نظامی هم راهی برای نفوذ در میان نظامیان یک کشور هستند. دیپلماسی آشکار همیشه یک مقابله نیست. در این مورد باید به منافع و اهداف مشترک ملل غربی برای تقویت نفوذ دیپلماسی توجه داشت.
ثروت ناشی از نفت یا مواد معدنی پر ارزش همواره مایه بدبختی مردم جهان سوم بوده است. رژیمی که درآمد خود را از مردم دریافت نمیکند، نیازی به تسهیل کسب و کار و تأمین رفاه آنان احساس نمیکند. «دورانهای طولانی حکومتهای استبدادی در کشورهای عربی هیچ راهی جز راه اسلامگرایان رادیکال برای ابراز مخالفت باقی نگذاشته است. اما به اعتقاد نای، وعده رفاه و سعادت هنوز در سراسر جهان اسلام جذابیت دارد و تنها مدرنیته است که راهی به سوی رفاه و سعادت میگشاید.» وی در ادامه چنین توصیه میکند که: «دموکراسیها را نمیتوان با زور تحمیل کرد. کلید موفقیت در سیاستهایی است که اقتصادهای آزاد منطقهای پدید میآورند. کنترلهای بوروکراتیک را کم میکنند، به رشد اقتصادی سرعت میدهند، نظامهای آموزشی بهتری درست میکنند و مشوّق انواعی از تغییر سیاسی تدریجی هستند که در کشورهای کوچکی چون: بحرین، عمان، کویت و مراکش در حال وقوع است. توسعه روشنفکران، گروههای اجتماعی و سرانجام کشورهایی که نشان میدهند تعارضی میان لیبرال دموکراسی و فرهنگهای محلی وجود ندارد- همانند ژاپن و کره که توانستند دموکراسی و ارزشهای بومی را در آسیا با هم ترکیب کنند- ممکن است تأثیر مفیدی داشته باشد. اما این شیوه مستلزم وقت و کاربرد ماهرانه منابع وامکانات قدرت نرم آمریکایی است و این شاید چند نسل طول بکشد!» توصیههای دیگر نای عبارتند از: ساختن کتابخانهها و مراکز اطلاعاتی بیشتر، ترجمه بیشتر کتابهای غربی به زبان عربی، افزایش تعداد بورسهای تحصیلی برای دانشجویان عرب، ارتقای حضور اینترنتی ایالات متحده به زبان عربیوتربیت تعداد بیشتریسخنورانو متخصصان روابط عمومی عرب زبان.
یکی از مهمترین عواملی که صهیونیستها برای اعمال نفوذ در آرا و تصمیمات کنگره امریکا و جهتدهی افکار عمومی به نفع خود به کار میگیرند، سیطره آنها بر وسایل ارتباط جمعی در امریکاست.
امروزه حدود 80 درصد وسایل ارتباط جمعی امریکا، به گونه مستقیم یا غیر مستقیم در اختیار صهیونیستهاست و همچنین، افراد و عناصر تحت نفوذ صهیونیسم، برنامههای رادیویی و تلویزیونی امریکا را تولید میکنند. از جمله خبرگزاریهای تحت نفوذ صهیونیسم در امریکا میتوان به قسمت اعظم خبرگزاری آسوشیتد پرس، از نظر سرمایهگذاری و مدیریت عناصری خاص و تسلط روانی بر خبرگزاریهای یونایتد پرس و اینترنشنال نیوز سرویس، اشاره کرد. روزنامه نیویورک تایمز یکی از روزنامههای مطرح ایالات متحده، از سال 1986 در سیطره صهیونیستها بوده است. در آن زمان، آدولف اوش یهودی با استفاده از اوضاع بحرانی روزنامه، امتیاز آن را از هنری رانموند ـ مؤسس این روزنامه ـ خرید، از آن مقطع، این روزنامه در خدمت منابع صهیونیستی قرار گرفت. پاز نیویورک تایمز، واشنگتن پست از نظر نزدیکی به اهداف صهیونیستها در مرتبه دوم قرار دارد، مهمترین دلیل اهمیت این روزنامه، تأثیر آن بر محافل و دستگاههای حکومتی امریکاست. تسلط صهیونیستها بر واشنگتن پست به سال 1933 باز میگردد. در آن تاریخ، به دلیل بحران مالی این روزنامه، یوجین مایر یهودی از فرصت استفاده کرد و آن را با بهایی ناچیز از جان مک لین خرید.
نگاهی به موضعگیریهای این دو روزنامه در مقوله مبارزات مردم فلسطین علیه صهیونیسم، گرایش ویژه آنها به انعکاس اخباری مبنی بر کشته شدن شهرکنشینان اسرائیلی توسط گروههای فلسطینی و کوچکنمایی فجایع سربازان و شهرکنشینهای صهیونیست علیه فلسطینیها همگی از نفوذ صهیونیستها حمایت میکند. علاوه بر این دو روزنامه، صهیونیستها برای روزنامه دیلی نیوز، نیویورک پست، استارلیدکر، سان تایم و شیکاگوسان تایم هم نفوذ کاملی دارند. در زمینه مطبوعات هفتگی دو نشریه تایم و نیوزویک ـ مشهورترین مجلات دنیا ـ نیز تحت سیطره صهیونیستها قرار دارند. رابرت مردوخ صهیونیست معروف، با همکاری چند تن دیگر، چندین نشریه امریکایی از جمله نیویورک پست، استار و نیویورک مگزین را در اختیار دارد. نشریههای کونگرس ویکلی، اوپینیون و بوستون گلوب از این زمرهاند. صهیونیستها با رخنه کردن در بسیاری از مجلات تخصصی، از آنها به نفع خود بهرهبرداری میکنند، یکی از این مجلهها نشنال جئوگرافیک است. اگر سیر انتشار این نشریه را از ابتدا، یعنی از سال 1888، مورد توجه قرار دهیم، درمییابیم که مسئولان نشریه در مسائل مربوط به فلسطین در به کارگیری نامها و عبارات خاص صهیونیستی اصرار داشتهاند.
در مورد شبکههای تلویزیونی امریکا باید گفت که در ایالات متحده سه شبکه A.B.C ، C.B.S و N.B.C در حکم شبکه مادر هستند، به این مفهوم که دیگر کانالها اخبار و گزارشهای خبری و اقتصادی خود را از این سه شبکه دریافت میکنند. این شبکهها تحت تسلط صهیونیسم هستند. به عنوان نمونه، شبکه A.B.C که همکاری مداومی با موساد اسرائیل دارد، به طور مستمر با استفاده از مناسبتهای مختلف تلاش میکند صحنههایی از مظلومیت یهودیان را به نمایش گذارد تا عواطف امریکاییها را نسبت به مسئله حساس بحران در خاورمیانه، تلطیف کند. در سال 1982 که قتل عام صبرا و شتیلا و عینالحلوه، پدید آمد، شبکه تلویزیونی A.B.C این قتل عام را از یک سو کوچک و کماهمیت جلوه داد و از سویی دیگر آن را به چریکهای مارونی نسبت داد. اصولاً ابزارهای تبلیغاتی صهیونیستها در ایالات متحده آنچنان گسترده است که حتی بسیاری از مراکز تهیه فیلمهای تلویزیونی نیز تحت نفوذ صهیونیستها قرار دارد؛ برای نمونه، مناحیم گولان میلیونر یهودی مالک سهم بزرگی از کمپانی میاکون است که بیشترین فیلمهای ضد عرب و ضد اسلامی را تولید میکند.
در سال 1869 میلادی، در کنفرانسی که در شهر پراگ برگذار شد، خاخام یهودی به نام راشورن طی سخنانی در جمع پیروان متعصب خود، در زمینه تلاش بیشتر برای کسب قدرت گفت: «در حالی که تسلط بر طلا، اولین ابزار ما برای سلطه بر جهان است، دومین وسیله ما باید تسلط بر مطبوعات جهانی باشد». این سخن به طور دقیق همان کلامی است که 28 سال بعد، در نخستین کنگره جهانی صهیونیسم در شهر بال سوئیس از سوی تئودور هرتزل به گونهای جدیتر عنوان شد. هرتزل طی گفتههایی به این مسئله پرداخت که: «ما هنگامی در تشکیل دولت اسرائیل موفق خواهیم شد که بر ابزارهای تبلیغاتی و مطبوعاتی جهان تسلط داشته باشیم». در این کنگره، پروتکلی مورد مطالعه قرار گرفت که به تعبیر هنری فورد، برنامه اساسی یهود بر تسلط بر جهان، ترقی میشود. این پروتکل به نام پروتکل دانشوران صهیون شهرت یافت. البته صهیونیستها برای آن که با مخالفتی روبهرو نشوند و دیگران نتوانند به ماهیت و اهدافشان پی ببرند برای خدشهدار کردن اعتبار و اصالت این سند نهایت تلاش خود را به کار بردند.
لوئیس مارشالکو، محقق برجسته در زمینه اندیشههای صهیونیسم، با اشاره به این مهم میگوید: «امروزه، هر کس که جرأت کند، کوچکترین اشارهای به این پروتکلها نماید، به سرعت از طرف یهودیان، به عنوان یک وحشی بیتمدن برچسب میخورد».
مطالب مندرج در پروتکل دانشوران یهود، به خوبی فضای خاص حاکم بر ذهنیت نخبگان صهیونیست را آشکار میکند. به عنوان نمونه در پروتکل شماره (2)، چنین گفته میشود: «میدانیم که کشورهای جهان از مطبوعات به عنوان وسیلهای برای هدایت فکر مردم در مسیر دلخواهشان استفاده میکنند؛ لذا برای آن که بتوانیم از مطبوعات در جهت خواستههای خود استفاده کنیم، باید با ایجاد نارضایتی بین مردم جهان، از طریق مطبوعات، نارضایتیها را در راستای منافع خود منعکس کنیم».
در پروتکل شماره (5) به ابزار مهم تبلیغاتی ـ روانی اشاره میشود: «برای آن که بتوانیم افکار عمومی را مشوش کنیم و مردم را در حالت سرگردانی نگه داریم، باید مطالب متناقض بین مردم پخش کنیم و این عمل را آنقدر ادامه دهیم که غیرصهیونیستها، خود را در پیچ و خم اطلاعات متناقض گم کنند و متقاعد شوند که تنها راه رهایی از این سرگردانیها، نداشتن عقیده و اطلاعات سیاسی است. باید توجه داشت که اطلاعات واقعی سیاسی در اختیار کسانی است که مردم جهان را به این شیوه به بیراهه میکشانند و این، نخستین رمز از رموز کشورداری است».
در پروتکل شماره (7) چنین گفته میشود: «ما باید دولتهای غیریهودی را به گام برداشتن در مسیر خواستههای خود مجبور کنیم. روش کار چنین خواهد بود که افکار عمومی را از طریق مطبوعات که به قدرت بزرگ معروفند و تقریباً در اختیار ما هستند، شکل دهیم و طبیعی است که دولتها به افکار عمومی توجه خواهند کرد».
در پروتکل شماره (12)، که به تعبیری، از مهمترین پروتکلها در زمینه ابزار تبلیغاتی ـ روانی، به شمار میآید، چنین گفته میشود: «مطبوعات نخواهند توانست بدون آگاهی ما کمترین خبری را در اختیار مردم بگذارند. البته، هماینک تا حدودی به چنین هدفهایی دست یافتهایم، زیرا تمام کانونهای خبری جهان، اطلاعات خود را از چند کانون خبری محدود دریافت میکنند. این چند کانون خبری محدود، در آیندهای نزدیک به تمامی، به دست ما خواهد افتاد و هر آنچه را که ما به آنها دیکته کنیم در سراسر جهان پخش خواهند کرد». با توجه به اهمیتی که صهیونیستها برای ابزارهای تبلیغاتی قائل بودند، در گسترش تسلط خود بر رسانهها، خبرگزاریها و مطبوعات کوشیدند.
مفهوم عملیات روانی «عملیات روانی عبارت است از استفاده دقیق و طراحی شده از تبلیغات و سایر امکانات به منظور تأثیرگذاری بر افکار، احساسات، تمایلات و رفتار گروههای دوست، دشمن و بیطرف، برای دستیابی به اهداف ملی».
عملیات روانی به دو بخش تقسیم میشود:
1. عملیات روانی استراتژیک؛
2. عملیات روانی تاکتیکی.
بازیهای رایانهای بیشتر در بخش اول یعنی عملیات روانی استراتژیکی قرار میگیرند. این عملیات، عموماً برای پیشبرد اهداف گسترده یا درازمدت و در هماهنگی با طرحریزی استراتژیک کلی طراحی شده و معمولاً دارای تأثیراتی در آینده دور است. مخاطبان این عملیات را شهروندان و نظامیان دشمن که خارج از منطقه جنگی به سر میبرند و همچنین همه جمعیت کشورهای دوست، بیطرف، یا دوست دشمن ما (متعهدان دشمن) تشکیل میدهد. هرچند نمیتوان همه بازیهای رایانهای را جز این برنامه به حساب آورد ولی عمدتاً بازیهای رایانهای جنگی یا همان بازی جنگ که شرکتهای خاصی مانند شرکت کوماوار، شرکت کانفلیکت یا مجموعه بازیهای دلتا فورس جزء این عملیاتاند.
از جمله مقاصدی که در عملیات روانی استراتژیک پیگیری میشود عبارتند از:
1- تشریح خطمشیها، اهداف و مقاصد سیاسی کشور خودی برای مخاطبان و ارائه استدلالهای پشتیبانی از آن خطمشیها؛
2- برانگیختن افکارعمومی به طرفداری یا علیه یک عملیات نظامی؛
3- پشتیبانی از تحریمهای اقتصادی و دیگر اشکال غیر قهرآمیز اعمال فشار علیه دشمن.
بیشترین بازیهای رایانهای به منظور این اهداف تولید و به صحنه بینالمللی عرضه شده است. عنصر مشترک تمامی این بازیها این است که کاربر در نقش یک سرباز شجاع و زبده غربی عمدتاً نیروی ویژه دلتا فورس امریکا یا اسایاس انگلیس و یا حتی نیروهای حافظ صلح سازمانملل برای گسترش آزادیهای فردی و دمکراسی و مبارزه با گروهها و سازمان تروریستی دولتی یا غیردولتی و یا حتی موجودات فضایی و یا تخیلی که بشریت را به سوی نابودی میکشاند وارد عمل شده و هدفی جز مبارزه و نابودی تروریستها و نجات بشریت ندارند. ایالات متحده امریکا سعی دارد با این برنامههای فرهنگی، تجاوزات نظامی خود را در میان ملت امریکا و حتی سایر ملتها امری عادی، انساندوستانه و به منظور گسترش صلح و دمکراسی در سطح جهان نشان دهد. سعی میشود این موضوع القا شود که امریکا نماد خیر مطلق در جهان است و هر فرد یا گروه یا دولتی که مخالف او و ارزشهایش است محورهای شرارت و شیطانیاند. پیش از فروپاشی شوروی سابق ریگان لقب امپراتور شرور را به اتحاد جماهیر شوروی داد و پس از آن جرج دبلیو بوش از کشورهایی چون ایران و عراق با عنوان کشورهای پلید (شرور) نام برد. برخی از بازیهای رایانهای نیز به جنگ جهانی دوم و مبارزه با دولت نژادپرست نازی پرداخته و یا پس از آن به مبارزه با کمونیستها میپردازد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، امریکا سعی میکند کشورها و گروههای مسلمان را بزرگترین خطر برای صلح جهانی معرفی کند. چرا که به قول نظریهپردازان آنها، امریکا اکنون به جای اژدهای بزرگ با مارهای سمی پرشماری روبروست یا به قول کیسینجر با اسلام سیاسی به رهبری جمهوری اسلامی ایران.
مقام معظم رهبری در این باره فرمودند:
«امروزه استکبار جهانی که رئیسجمهور کنونی امریکا سخنگوی آن است دنیای اسلام را صریحاً تهدید میکند و سخن از جنگ صلیبی میگوید، شبکه استکباری صهیونیزم و سازمان جاسوسی امریکا و انگلیس در همه دنیای اسلام سرگرم فتنهانگیزیاند، با پول و تشویق آنان به مقدسات اسلامی در رسانهها علنا اهانت میشود و حتی سیمای ملکوتی پیامبر اعظم(ص) از جسارت سخیف آنان مصون نمیماند، هزارها فیلم سینمایی و بازی رایانهای و امثال آن با هدف زشت نمایاندن چهره اسلام و مسلمین، تولید و روانه بازارها میشود، و اینها همه علاوه بر جنایات آنان در تعرض به کشورهای اسلامی و کشتارهای فلسطین و عراق و افغانستان و دخالت طلبکارانه آنان در کشورهای اسلامی برای تأمین منافع نامشروع سیاسی و اقتصادی است.»1
1-. رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی خامنهای؛ مراسم افتتاحیه سومین کنفرانس بینالمللی قدس و حمایت از حقوق مردم فلسطین؛ ساختمان اجلاس سران در تهران – 26/1/1385.
ژوزف نای در تبیین نظریه خود، قدرت نرم را واداشتن دیگران به آنچه شما می خواهید می داند، بدون آنکه با تهدید و تطمیع آنها را مجبور کنید بلکه آنها را همدل و هم نظر خود خواهید ساخت. وی با عقیده به اینکه «در جهان سیاست اگر بتوانم کاری کنم که تو همان چیزی را بخواهی که من می خواهم لازم نیست برای رسیدن به هدفم از تهدید یا تطمیع استفاده کنم» می گوید که قدرت نرم نوعی از توانایی است که افکار عمومی را همراه با رضایت جذب می کند. قدرت نرم محدوده ای وسیعتر از قدرت سخت دارد و نقش نسبی قدرت نرم در برابر قدرت سخت افزایش خواهد یافت، که وی آن را برای نجات ایالات متحده از اوضاع کنونی تئوریزه می نماید. بی تردید انقلابهای مخملی و استحاله از درون در کشورها بی شک از کارکردهای قدرت نرم است که در عصر حاضر شاهد آن هستیم.
کشور آمریکا در مورد ایران ازتمام قدرت نرم خودبهره برده است از همین جهت است که این کشور در راستای طرح خاورمیانه بزرگ، که بزرگترین مانع خود را برای تحقق آن ایران اسلامی می داند، تلاش می کند با کمک (اپوزیسیون) مخالفین نظام اسلامی در داخل و خارج کشور (اختصاص بودجه 75 میلیون دلاری و تصویب آن توسط کنگره) سناریوی انقلابهای مخملی را برای کشور ما نیز به منصه اجرا و ظهور در بیاورد. البته نکته ای که نباید از نظر دور داشت آن است که انقلاب مخملی در فضای سیاسی منطقه ای و بین المللی در عصر کنونی و در کشوری متفاوت چون ایران و با توجه به ویژگیهای منحصربه فرد آن، هیچ توفیقی ندارد؛ زیرا با موانع اساسی مواجه است که برخی از این موانع عبارتند از:
الف) اقتدار رهبری در نظام جمهوری اسلامی
ب) مردمی بودن نظام و وجود مردم سالاری دینی
ج) وجود نیروهای مدافع نظام
د) همبستگی ملی
هـ) فقدان رهبری واحد در میان اپوزیسیون
ایالات متحده پس از پیروزی انقلاب اسلامی شیوه های براندازی نظامی بسیاری را در مورد ایران به کار گرفت که می توان به بعضی ازآنهااشاره نمود:
1- کودتا
2- شورش و جنگهای داخلی
3- ترور
4- تجاوز نظامی اشاره کرد.
با عدم توفیق در براندازی نظامی، ایالات متحده توجه خود را به شیوه های متفاوت دیگری سوق داد. زیرا آنها معتقدند شیوه استحاله فرهنگی در جوامع مبتنی بر دموکراسی به ناچار موجب تغییر سیاستهای حکومت آنها خواهد شد و نهایتاً منجر به تغییر نوع حکومت نیز خواهد گردید. همچنین از یک سو این تهاجم کمتر حساسیت سردمداران حکومتها را بر می انگیزد و از سوی دیگر این مبارزه با پوششهای مناسب و با روندهای آرام انجام
می شود. لذا دشمنان نظام اسلامی در تلاش بی وقفه خود برای استحاله فرهنگی انقلاب علاوه بر اینکه سعی دارند کانون بیداری اسلامی را مهار کنند، می خواهند از آن به عنوان یکی از مهمترین راهبردهای خود برای مقابله و براندازی انقلاب اسلامی بکارگیری نمایند.
رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیت ا... العظمی خامنه ای در اهمیت این خطر می فرمایند: «اگر امروز من و شما جلوی این قضیه را نگیریم، ممکن است پنجاه سال دیگر، ممکن است ده سال دیگر، ممکن است پنج سال دیگر، یک وقت دیدید جامعه اسلامی ما همه کارش به آنجا رسید، تعجب نکنید. مگر چشمان تیزی تا اعماق را ببیند، نگهبان امینی راه را نشان بدهد... و الا اگر رها کردیم باز همان وضعیت پیش می آید و آن وقت همه این خونها به هدر می رود.»
بنابراین اقدامات استکبار جهانی برای استحاله فرهنگی انقلاب اسلامی را می توان در مسائلی از قبیل نفوذ و مقابله با دین و تلاش برای منزوی کردن ارزشهای دینی جستجو کرد. البته ناگفته نماند که آنها برای پیش برد اقدامات خود، از ابزارهایی سود می جویند که مهمترین آنها عبارتند از:
1- جنگ امواج: استکبار در این نوع جنگ ابتدا سعی می نماید اقشار مرفه و متمول جامعه را با خود همراه کند. زیرا معتقد است این طبقه از جامعه با توجه به ویژگیهای خاصی که دارد ابتدا خود تحت تأثیر کانون تهاجم فرهنگی قرار گرفته و سپس منشا اثر بر روی سایر اقشار گردیده اند.
2- کتب و مطبوعات: دشمنان اسلام قصد دارند بار دیگر از این ابزار برای ایجاد رنسانس در داخل انقلاب استفاده کنند. اینان در ابتدا اقدام به انتشار افکار و عقاید مخالفین و معاندین متواری از کشور می کنند و تدریجاً پس از فضاسازی، امکان حضور فیزیکی آنان را فراهم می نمایند.
در صورت موفقیت به استحاله فرهنگی نظام مقدس اسلامی از جانب دشمنان، باید منتظر پیامدهای ناگواری بود که از جمله می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف) ایجاد بستر برای عدول از اصول و ارزشهای انقلاب و سازش پذیری در مقابل ابرقدرتها
ب) آسیب پذیری اجتماع
ج) براندازی فرهنگی.
طراحان استحاله سعی دارند چنانچه موفق به براندازی فرهنگی نگردند، حداقل توان نیروهای مومن و معتقد به اسلام و انقلاب را به اشکال زیر تقلیل نمایند:
الف) ایجاد روحیه بی تفاوتی در نیروهای وفادار به نظام
ب) به وجود آمدن سرخوردگی و نارضایتی در بین عناصر حزب اللهی
ج) سوق دادن این افراد به اقدامات غیر کنترل شده و بالاخره بعد از شکل گیری موارد مذاکره با اجرای استحاله سیاسی عملاً میداندار گردند.
اقدامات استکبار جهانی در استحاله سیاسی عبارتند از:
1- القاء ناکارآمدی نظام سیاسی مبتنی بر دین
2- مخالفت با ولایت فقیه
3- نفوذ و توسعه آن از حوزه فرهنگی به حوزه سیاسی. به طوری که دشمنان انقلاب اسلامی در راستای استحاله سیاسی سعی دارند نفوذ انجام نشده در حوزه های فرهنگی را تدریجاً توسعه داده و به حوزه های سیاسی تسری می دهند. همانطور که واضح و مبرهن است ناکامی آمریکائیان در ایجاد انقلاب مخملی و همچنین براندازی نظامی جمهوری اسلامی ایران، آنها را متوجه این مسئله کرد که بر روی مقولاتی چون استحاله فرهنگی و سیاسی تمرکز کنند و حوزه فعالیت خود را به طور مداوم تغییر دهند. آنها در برهه ای از زمان بر استحاله فرهنگی و در مواقعی نیز بر استحاله سیاسی مانور می دهند. آنچه که حائز اهمیت است این است که رجال سیاسی ما هوشیار باشند و اقدامات لازم و مقتضی برای خنثی سازی توطئه های دشمنان به ویژه امپریالیسم آمریکا را با تأسی از فرمایشات مقام معظم رهبری انجام دهند.
فرانسیس فوکویاما، استراتژیست، نئومحافظه کار، پژوهشگر و تاریخ نگار ژاپنی الاصل و تبعه آمریکاست. وی با شخصیتی نیمه سیاسی-نیمه فلسفی دارای سابقه کار در اداره ی امنیت امریکا و نیز تحلیلگر نظامی در شرکت رند از شرکتهای وابسته به پنتاگون می باشد. وی در سال 1989 با نگارش مقاله پایان تاریخ و واپسین انسان که در سال 1991 با تفضیل بیشتر و به همین نام، به صورت کتاب چاپ گردید، به شهرت جهانی رسید. در این دو نوشته، فوکویاما به دفاع تاریخی از ارزشهای غربی برخاست و استدلال کرد که رویدادهای اواخر قرن بیستم نشان می دهد که اجماعی جهانی به نفع دموکراسی لیبرال به وجود آمده است.
فوکویاما در کنفرانسی که در اورشلیم برگزار شد به ترسیم اندیشه سیاسی شیعه پرداخت. او در کنفرانس که بازشناسی هویت شیعه نام داشت می گوید:
"شیعه پرنده ای است که افق پروازش خیلی بالاتر از تیرهای ماست، پرنده ای که دو بال دارد.یک بال سبز و یک بال سرخ" این مطالب را وی در اوج پیروزی های جمهوری اسلامی در جنگ تحمیلی در سال 1365 می گوید و ادامه می دهد:"بال سبز این پرنده همان مهدویت و عدالت خواهی است چون شیعه در انتظار عدالت به سر می برد، امیدوار است و انسان هم شکست ناپذیر است، بنابراین نمی توانید کسی را تسخیر کنید که مدعی است فردی خواهد آمد که در اوج ظلم و جور،دنیا را پر از عدل داد خواهد کرد”.
براساس نظریه فوکویاما بال سبز شیعه همان فلسفه انتظار یا عدالت خواهی است. او می گوید:بال سرخ شیعه،شهادت طلبی است که ریشه در کربلا دارد وشیعه را فنا ناپذیر کرده است. (جراید:قرائت رحمانی از دین بایستی نهادینه شود!)
شیعه با این دو بال افق پروازش خیلی بالاست و تیرهای زهرآگین سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و... به آن نمی رسد. آن نقطه که خیلی اهمیت دارد بُعد سوم شیعه است. فوکویاما در ادامه می گوید: این پرنده زرهی به نام ولایت پذیری بر تن دارد که آنها را شکست ناپذیر نموده است.در بین کلیه مذاهب اسلامی، شیعه تنها مذهبی است که نگاهش به ولایت، فقهی است؛ یعنی فقیه می تواند ولایت داشته باشد. این نگاه، برتر از نخبگان افلاطون است. فوکویاما معتقد استولایت پذیری شیعه که براساس صلاحیت هم شکل می گیرد، او را تهدید ناپذیر کرده است. او در توضیح فناناپذیری شیعه می گوید: معضل شیعه با شهادت دو چندان می شود. شیعه عنصری است که هر چه او را از بین ببرند بیشتر می شود. سپس او جنگ ایران و عراق را مثال می زند: این ها فاو را تسخیر کردند می روند کربلا را هم بگیرند، اینجا(قدس) را هم قطعاً می گیرند" او پیشنهاد می کند که با امتیاز دادن به ایران، جنگ را متوقف کنید.
وی پس از پایان جنگ، یک مهندسی معکوس برای شیعه و یک مهندسی صحیح برای خودشان نوشت. مهندسی معکوس برای شیعیان ایران این است که ابتدا ولایت فقیه را بزنید. تا این را نزنید نمی توانید ساحت قدسی کربلا و مهدی تجاوز کنید. (بعضی از کسان مدعی فرمول هایی هستند)
وی نظریه ای با عنوان "میکروپولتیک میل ها و میکروفیزیک قدرت"ارائه می دهد و می گوید برای پیروزی بر یک کشور باید میلِ مردم را تغییر دهیم اگر میل مردم از شهادت طلبی، ایثار، جوانمردی و ده ها عاملی که به عنوان فرهنگ شکل گرفته است به رفاه طلبی، غرب زدگی، و... تغییر نیابد مانند این است که آب در هاون می کوبید. این میل ها هم تغییر نمی کنند مگر این که ارکان یک قدرت از آن حمایت کند.(دوستان ارکان یک قدرت را به کمال تفسیر کنید)
وی راه برخورد با این جریان را تضعیف ولایت فقیه می داند. او می گوید در صورت تضعیف ولایت فقیه، رفاه طلبی جای شهادت طلبی را می گیرد و پس از آن اندیشه ی عدالتخواهی و انتظار نیز از جامعه رخت بر می بندد. (اسلام امریکایی و فتاوای آن)
فرآیند"فروپاشی ایدئولوژیک" در پروژه"ناتوی فرهنگی"یک اصل بنیادین دارد که در هر دوره تاریخی به شکلی ظهور می کند. او کلید این فروپاشی را "نابودی روحیه ی مقاومت"در میان ایرانیان دانست وگفت که برای پیروزی بر یک ملت باید میل و ذائقه ی مردم را تغییر دادو کافی استشهادت طلبی این ها را به رفاه طلبی تبدیل کنید. (چراغی که به خانه رواست به فلسطین حــرام است)
فوکویاما در آن کنفرانس اسرائیلی، "سینما" را یکی از ابزارهای این تئوری نامید که می تواند به نابودی مقاومت شیعه مدد رساند و از سینمای هالیوود خواست تا در تولیداتش به خلق فرهنگی، جایگزین برایاسلامبیاندیشد. حتی بعدها در سال 2002 که "ریدلی اسکات"فیلم"سقوط شاهین سیاه"را برای پنتاگون ساخت، تحلیل گران گفتند که این فیلم براساس همان تئوری فوکویاما ساخته شده است.
فوکویاما در نظریه اش می گوید: برابر اسناد تاریخی سال 2007 را سال رویارویی غرب با شیعه می دانم.باید با برنامه دقیق شیعه را جمع کنیم و خودمان گسترش بیابیم.
از قدس تا قندهار منطقه استراتژیک شیعه است.آمریکا باید افغانستان را اشغال کند تا این تیر نتواند از این طرف شلیک شود. (او امنیت خود را در قندهار می بیند و ما دم از نه غزه نه لبنان می زنیم)
فوکویاما در ادامه می گوید: شما باید ولایت فقیه را بزنید، بعد اگر بپرسید چگونه می شود ولایت فقیه را زد؟ من می گویم در قانون اساسی آنچه موجب قوام و بقای ولایت فقیه است شورای نگهبان است اگر بتوانید این رکن را از قانون اساسی حذف کنید خود به خود ولایت فقیه هم در یک رفراندوم زده می شود.شما باید این فیلتر را از بین ببرید.
ایشان می گوید: اگر توانستید ولایت فقیه را بزنید بلافاصله پرنده شیعه افت می کند و سقف پروازش کاهش می یابد و تیرهای شما به راحتی به او می خورد؛ آن وقت میکروپولتیک میل های شما اثر می کند. فناناپذیری و تهدیدناپذیری هم به طریق اولی از بین می رود. چنین جامعه ای از درون فرو می ریزد بدون این که یک تیر شلیک کنید. اگر ولایت فقیه را زدید در گام بعدی، شهادت طلبی این ها را به رفاه طلبی تبدیل کنید. اگر این دوتا را زدید خود به خود اندیشه امام زمانی، از جامعه شیعه رخت بر می بندد. این لاابالی گری ها و اباحه گری ها در جامعه گسترش می یابد.
در ادامه فوکویاما می افزاید:شما بیایید برای غرب هم امام زمان و کربلا و ولایت فقیه بتراشید.برای این کار ایشان مکتب جدیدی به نام "اونجلیس"عرضه کرد که قدمتش به 1989 بر می گردد یعنی شش ماه بعد از نظریه جدید آقای فوکویاما. آنها معتقدند عیسی ناصری خواهد آمد. هر چه در باره طول و عرض و ارتفاع امام زمان هست به عیسی ناصری نسبت داده اند.
در اوایل دهه 60 میلادی رایانه وسیلهای خاص و تا حدودی تجملی به شمار میآمد که در دسترس همگان نبود، راسل از دانشجویان دانشگاه امآیتی نخستین بازی رایانهای را با نام اسپیسوار نوشت که روی رایانهای به نام PDP که اندازهای در حدود یک اتومبیل داشت اجرا میشد و داستان بازی همان جنگ سفینهها بود که شما باید سفینه طرف مقابل را نابود میکردید. بعد از آن شرکت آتاری در سال 1973 بازی پونگ را ساخت که یک بازی ساده متشکل از تعدادی مستطیل سیاه و سفید بود که چندان خلاقیتی در آن وجود نداشت.
مهاجمان فضایی، بازی دیگری که در سال 1997 در شرکت تایتو نوشته شد، شامل عناصر کلاسیک یک بازی رایانهای بود. در این بازی کنترل یک شی یا شخص در دست بازیکن بود که باید با کمک آن دشمنان را نابود میکرد.
پس از آن بازیهای ویدئویی سیر تکاملی خود را طی کردند و در اواسط دهه هشتاد بازیها بیشتر به سمت داستانهای جنگی پیش رفتند. علت آن علاوه بر مسائل فنی جو متشنج اواخر دهه 80 امریکا، ناشی از جنگ سرد با شوروی سابق و دیگر برنامههای ریگان، رئیسجمهور وقت، بود. بازیهایی مثل استار فلایت و …. ولی در پنج سال اخیر با پیشرفتهایی که در سختافزارها و نرمافزارهای ساخت و اجرای بازی ایجاد شده این محصول جایگاه خاص خود را در جهان پیدا کرده است. 1
طبق آمار، روزانه دو بازی رایانه ای به بازار می آید و تخمین زده می شود که چرخش مالی این بازی ها فقط در امریکا، تا پایان این دهه، به بیش از یک میلیارد دلار در سال برسد.
بازی های رایانه ای برخلاف فیلم های سینمایی به مخاطب این امکان را می دهد که بجای تماشاچی بودن خود به ایفای نقش بپردازد، رانندگی کند، با اسلحه شلیک کند و تعقیب و گریز انجام دهد.
آمارها نشان می دهد که روند تولید بازی های رایانه ای به 4-3 هزار نسخه در سال می رسد و با شتاب زیاد در جامعه جهانی در حال گسترش است. که تولید این بازی ها در دنیا تنها در انحصار چند شرکت امریکایی و ژاپنی است.
بیش از 30 میلیون نفر در سراسر جهان، بخشی از اوقات فراغت خود را با بازی های رایانه ای پر می کنند که بالغ بر 10% آنها بین 4 تا 7 ساعت از زندگی روزمره شان را به این کار اختصاص داده اند؛ این آمار علاوه بر آنکه گستردگی بازی های رایانه ای را نشان می دهد، از وابستگی روانی به این بازی ها حکایت دارد.
نتایج تحقیقی نشان می دهد که 56% جوانان ایرانی علاقه بسیار زیادی به بازی های رایانه ای و استفاده از اینترنت در اوقات فراغت دارند؛ به گونه ای که از میان 2/64% جوانانی که در زمان اوقات فراغت خود مشغول بازی می شوند، 7/38% بازی های رایانه ای را انتخاب می کنند.
1. علیرضا صالحی، تاریخچه بازیهای رایانهای، ماهنامه شبکه، تیرماه 1381.
بااین وجوددرکشورهایی مثل ایران به دلایلی تاکنون به این محصول فرهنگی توجه جدی نشده و حتی مطالعات جدی نیز در این زمینه انجام نشده است. از جمله دلایل بیتوجهی به این موضوع عبارتاند از:
1. عمر زیادی از این پدیده نمیگذرد.
2. بازیهای رایانهای بیشتر مورد توجه کودکان و نوجوانان است.
3. با توجه به اینکه تأثیرات آن بلندمدت بوده و هنوز نیاز به تحقیقات جدی در این زمینه احساس نشده است.
ولی با دلایل کمی و کیفی زیادی میتوان به میزان تأثیرگذاری این بازیها نسبت به سایر محصولات حتی فیلمهای سینمایی پی برد. راجرایبرت که یکی از بزرگترین منتقدین سینمایی هالیوود است در مصاحبهای با سایت معتبر ایجیان اکیداً به استودیوهای فیلمسازی هالیوود هشدار داده و اظهار داشته است که اگر اوضاع به همین منوال پیش برود تا یکی دو سال دیگر تماشاگری را در سالنهای سینمایی نمیبینیم. و همه به سراغ بازیهای رایانهای میروند. وی در این مورد چنین میگوید: «تا پیش از این هالیوود در برابر بازیها احساس امنیت میکرد و حتی خیلیها فکر میکردند که اگر یک بازی بخواهد موفق باشد باید به فیلم سینمایی تبدیل شود تا فروش آن تضمین شود ولی اکنون وضع عملاً برعکس شده است و ما شاهد هستیم که فیلمهایی مانند مهاجم مقبره و رستاخیز یا اهریمن ساکن که موضوع خود را از بازیها گرفتهاند چندان موفق نبودهاند ولی بازیهای آنها بسیار فروش بیشتری داشتهاند و هم از نظر هنری و هم از نظر تجاری موفق بودهاند و بدتر اینکه فیلمهای پرطرفدار هالیوودی که فروش زیادی نداشته باشند در صورت تبدیل شدن به بازی تقریباً مطمئن خواهند بود که فروش خوبی خواهند داشت و این برای فیلمهای سینمایی خیلی بد و ناامیدکننده است.»
در آمریکا کتابی به نام «A Plan to Devide and Desolate Theology » چاپ شده است که در آن مصاحبه ی مفصلی از دکتر مایکل برانت معاون ارشد رئیس سابق سیا و عضو مهم بخش شیعه شناسی سازمان سیا منتشر شده است. وی در این مصاحبه اسرار از تکان دهنده ای پرده برداشته است و در جریان اتهام کارکنان سیا به فساد مالی بطور ناخودآگاه اعتراف کرده است در این سازمان مبلغ 900 میلیون دلار برای سازمان دهی مبارزه با تشیع اختصاص یافته بوده است. گفتتنی است که دکتر مایکل برانتن مدتی طولانی در بخش مذکور فعالیت داشته ، ولی چندی پیش به خاطر فساد مالی از کار برکنار شده است و او نیز از باب انتقام جویی خیلی از اسرار محرمانه را برملا کرده است.
مصاحبه ی وی به طور بسیار خلاصه چنین است:
انقلاب 1979 ایران ضربه های اساسی به سیاست ما در حاکمیت در کشورهای اسلامی وارد ساخت. پس از ناکامی ما در چند سال اول انقلاب برای کنترل آن و رشد روزافزون بیداری اسلامی و گسترش دامنه ی نفرت علیه غرب و ظهور اثرات جوش و خروش انقلابی در شیعیان کشورهای مختلف بالاخص لبنان، عراق، کویت، بحرین و پاکستان، مقامات بلند پایه ی سیا دور هم جمع شدند. در این جلسات نماینده ی سرویس مخفی مشهور انگلیس Mix نیز شرکت می نمود؛ زیرا انگلیس تجربه ی وسیعی در مطالعه روی کشورها را دارد.
در این گردهمایی ها نتیجه گیری شد که انقلاب ایران فقط نتیجه ی طبیعی سیاست های شاه نبوده است، بلکه در باطن عوامل و حقایق دیگری نیز وجود دارد که محکم ترین آن عوامل ، یکی رهبری سیاسی توسط مرجعیت دینی شیعی و دیگری شهادت حسین نوه ی پیامبر اسلام (ص) در 1400 سال پیش است. حادثه ای که قرن هاست شیعه به یاد آن با غم و اندوه بی نهایت عزاداری می کند. این دو محور است که شیعه را از سایر مسلمانان فعال تر و متحرک تر می سازد. در همین گردهمایی تصویب شد که برای مطالعه ی اسلام شیعی و برای برنامهریزی و کار روی این پروژه یک شعبه ی جداگانه و مستقلی تاسیس شود و نخستین بودجه چهل میلیون دلاری برای آن اختصاص یابد. سپس دکتر مایکل برانت مراحل پروژه را چنین بیان می کند:
1- جمع آوری اطلاعات
2- اهداف کوتاه مدت با تبلیغات علیه شیعه و راه اندازی آشوب های بزرگتر شیعه و سنی، بدین معنی که باید آنها را با اکثریت سنی درگیر کرد تا توجه شان از آمریکا منحرف گردد.
3- اهداف دراز مدت، پایان کار تشیع با عمل براساس اهداف دراز مدت.
4- طبق نقشه در فاز اول محققینی به تمام جهان شیعه اعزام شدند. به عنوان مثال دکتر ساموئیل در پاکستان روی عزاداری های کراچی تحقیق می کرد و مدرک دکترای خود را در همین زمینه اخذ کرد. یک خانم ژاپنی به ننام نکومه هم در کویته ی بلوچستان، بر قوم هزاره و شیعه ی آن دیار تحقیق می کرد و رساله ی دکترای خو را در همین زمینه ارائه نمود. دکتر برانت می گوید: بعد از تحقیقات میدانی و جمع آوری اطلاعات در مورد شیعیان همه ی کشورها، نتایج زیر بدست آمد:
1. مرجعیت:
مراجع شیعه سرچشمه ی اصلی قدرت این مذهب اند. اینان همیشه با تاکید بر اصول شیعه، به شدت از آن محافظت و صیانت می کنند. اینان در تاریخ طولانی تشیع، هیچ وقت با حاکم غیر اسلامی بیعت نکردند و با وی دست دوستی ندادند. به علت فتوای یک مرجع وقت یعنی آیت الله شیرازی، انگلیس نتوانست داخل ایران شود. بزرگترین مرکز علمی شیعه در عراق بود و چون صدام حسین علی رغم به کارگیری تمام توان خود و سعی و کوشش فراوان نتوانست آن را بخرد و مجبور به بستن آن شد.
این در حالی است که مراکز دیگر علمی در جهان همیشه با حکام وقت همراهی کرده اند. ببینید جایی مثل قم در مرکز ایران، تخت ظلم شاهنشاهی را برچید و اکنون نیز پنجه در پنجه ی آمریکا ی ابر قدرت، زورآزمایی می کند. در لبنان نهضت آیت الله موسی صدر، ارتش های انگلیس ، فرانسه، و اسرائیل را مجبور به فرار کرد. امروز نیز حزب الله لبنان بزرگترین مزاحم اسرائیل در طول تاریخ تاسیس آن دولت به شمار می رود. ما از همه ی این مطالعات به این نتیجه می رسیدیم که رو در رویی مستقیم با شیعه زیانبار و امکان پیروزی در آن بسیار کم است. بنابراین باید به کارهای پشت پرده ای روی آورد و به جای اصل قدیمی انگلیسی ها « تفرقه بینداز و حکومت کن» اصل دیگری تحت عنوان « تفرقه بینداز و نابود کن» را پیش گرفت.
بنابراین باید افرادی که با شیعه اختلاف اعتقادی دارند را بطور منظم و مستحکم علیه شیعه سازمان دهی کرد. باید افراد کم سواد و بی سواد را جمع کرد و آنهارا تقویت نمود تا وقتی تعداد آنها ( که ستون پنجم ما هستند) به مقدار مناسب رسید، علیه شیعه جهاد مسلحانه آغاز شود. باید چهره ی تشیع، منسوخ شود تا نزد عوام غیر مقبول باشند و در میان عامه مورد نفرت قرار گیرند.
2. عاشورا و عزاداری:
در میان شیعه مراسم عزاداری مرسوم است. آنها به یاد واقعه ی کربلا جمع می شوند و یک نفر سخنرانی و واقعه ی کربلا را بیان می کند و مستمعین هم گوش می کنند. بعد از آن طبقه ی جوان، سینه زنی و عزاداری می کنند. این سخنرانان و این مستمعین برای مااز اهمیت زیادی برخوردار هستند؛ زیرا از همین عزاداری و مجالس است که درمیان شیعه جوش و خروش ، آزادی خواهی و جنگ با باطل به خاطر حق، به وجود می آید. ما به خاطر همین، ده ها میلیون دلار از بودجه ویژه را برای در دست گرفتن سخنرانان و مستمعین اختصاص داده ایم. و این کار چنین تحقق می پذیرد که ابتدا دنبال افرادی از شیعه که پول پرست و دارای عقاید سست و در عین حال دارای شهرت و قدرت تاثیر و نفوذ باشند، می رویم تا به واسطه ی آنهادر عزاداری ها نفوذ پیدا کنیم.
3. برنامه های دقیق و مخرب:
ما از این افراد اهداف زیر را پیگیری می کنیم.
به وجود آوردن و یا سرپرستی مداحانی که معرفت عقاید شیعه را ندارند.
شناسایی و کمک مالی به افرادی از شیعه که بتوانند توسط نوشتارهای خود، عقاید و مراکز علمی شیعه را هدف قرار دهند؛ بنیانهای تشیع را منهدم کرده و آن را اختراع مراجع شیعه وانمود کنند.
اضافه و یا حفظ نمودن رسوماتی در عزاداری که با عقاید شیعه منافات داشته باشد.
عزاداری ها به گونه ای معرفی و مطرح شود که عموم جامعه احساس کنند تشیع، گروهی جاهل و توهم پرست است که در محرم برای انسانهای عادی مزاحمت به وجود می آوند. برای تشریح این جور برنامه ها لازم است پول هنگفتی خرج شود و مداحان خوب تشویق شوند.
و این گونه تشیع که یک مذهب دارای قوت منطقی است تبدیل به مذهبی درویشی محض می شود و از درون، پوک و خالی می گردد و در ذهن عوام الناس نفرت و در خود شیعه افتراق و پراکندگی گسترش می یابد. آنگاه و در نهایت باید توسط نیروهای جهادی بر آنها تیر خلاص زد و نابودشان کرد.
تحقیق و جمع آوری مطالب فراوانی علیه مرجعیت و نشر اشاعه ی آنها توسط نویسنده های پول پرست و بی نام. در این باره باید پول خوبی خرج شود و در میان مداحان و عوام شیعه مواد زیر زمینی پخش و منتشر گردد تا شیعیان دچار آشفتگی و چند دستگی شوند. و با این برنامه ها پیش بینی می شود که در مرحله ی نهایی، صدای اعتراض خود شیعه ها علیه مرجعیت بلند شود تا آنجا که در سال 2010 میلادی دیگر مرجعیت یا به عبارت دیگر مرکزیت اقتدار شیعه که تا کنون سد اصلی جلوی دولتمردان ما بوده اند به وسیله ی خود شیعیان پایان یابد.