سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جنگ نرم

تحلیل وضعیت رسانه‌ها در ترسیم چشم‌انداز افکار عمومی جامعه دارای اهمیت زیادی است. امروزه افکار عمومی در معرض موارد و مصادر گوناگون اطلاعات هستند و مانند گذشته نمی‌توان با انحصاری کردن آرایه اطلاعات، کنترل کامل افکار عمومی را در اختیار داشت. افکار عمومی ایران، همان گونه که تحت تأثیر رسانه‌های داخلی با نظرات گوناگون قرار دارند، تحت تأثیر رسانه‌های خارجی نیز با شدت و ضعف قرار می‌گیرد. هرچند رسانه‌های خارجی به ظاهر شعار استقلال و بی طرفی می‌دهند، اما تقریباً بدون استثنا از بودجه‌های غربی حمایت می‌شوند و می‌خواهند، افکار عمومی کشور را به سود دولت‌های خود تغییر دهند.

 

یکی از مهمترین این شبکه‌ها، شبکه فارسی زبان «بی‌.بی‌.سی» است؛ شبکه «بی‌.بی‌.سی» که به شدت تحت نفوذ بهائیان فارسی زبان اداره و کنترل می‌شود، همواره در تاریخ سیاسی ایران به نوعی حضور داشته و حتی بسیاری از محققان، نقش آن را در کودتای 28 مردا به نفع رژیم شاه به اثبات رسانده‌اند. «‌حالا دقیقاً نیمه شب 24 مرداد 1332 است‌»؛ رمز عملیات آژاکس خطاب به شاه بود که آغاز عملیات منجر به کودتای 28 مرداد را در ایران کلید می‌زد.

 

در سال‌های منجر به پیروزی انقلاب اسلامی، رادیوی فارسی زبان «بی‌.بی‌.سی» مخاطبان بسیاری را به خود اختصاص می‌داد و مردم، بسیاری از اطلاعات خود را از این رادیو به دست می‌آوردند. این امر باعث عصبانیت شدید شاه و حامیان او شده بود؛ اما «بی‌.بی‌.سی» دل خوشی از جریان انقلاب به رهبری حضرت امام (ره) نیز نداشت. این رادیو تلاش می‌کرد، با معرفی چهره ای غیر واقعی از امام خمینی (ره) حضور گروهک‌های چپ و راست را در انقلاب پر رنگ کرده و آنها را در برابر صف مذهبیون به رهبری روحانیت و در رأس آن حضرت امام (ره) قرار دهد. این رادیو، همچنین تلاش کرده تا با استراتژی از پیش طراحی شده، برخی چهره‌های خاصی را که بعدها ماهیت آنها برای مردم و نظام مشخص شد، به عنوان چهره‌های برتر انقلاب معرفی نماید؛ از آن جمله می‌توان به مهندس بازرگان، ابوالحسن بنی صدر و قطب زاده اشاره کرد.

 

از دهه هفتاد، به تدریج رادیوی «بی‌.بی‌.سی» جایگاه خود را در ایران از دست داد که از دلایل اصلی این امر، می‌توان به گسترش رسانه‌های داخلی و جلب اعتماد خوب این رسانه‌ها اشاره کرد. همینطور توجه بیشتر مردم به رسانه‌های نوپدیدی همچون ماهواره و اینترنت که باعث کمرنگ شدن جایگاه رادیو شد.

 

در این راستا، در سال 2001 سایت خبری «بی‌.بی‌.سی» فارسی راه‌اندازی شد و پس از مدتی در سال 1385 وزیر دارایی وقت انگلیس در سخنانی در مؤسسه پژوهش (‌چتم‌هاوس‌) لندن از تخصیص سالانه پانزده میلیون پوند برای راه‌اندازی شبکه تلویزیونی فارسی زبان «بی‌.بی‌.سی» خبر داد که این امر در پانزدهم دی ماه سال 1387 تحقق یافت.

 

هم‌اکنون شبکه «بی‌.بی‌.سی» برنامه‌ریزی خود را برای 170 میلیون مخاطب فارسی زبان با بهره‌گیری از 150 خبرنگار، 150 نیروی فنی و 50 نیروی اداری و با تمرکز بر بیش از صد دفتر خبری در دنیا طراحی نموده است.

 

برخی راهبردهای تاکتیکی شبکه فارسی «بی‌.بی‌.سی»:

 

1- اطلاع رسانه غیر مستقیم: بر خلاف شبکه فارسی صدای آمریکا (‌VOA‌  ) که پیام‌های خود را مستقیم به بیننده القا می‌کند، تهیه کنندگان و به ویژه سردبیران شبکه «بی‌.بی‌.سی» از هوشمندی وافری برخوردارند و خبر‌ها را به گونه‌ای طراحی می‌کنند که بیننده غیر مستقیم مورد هدف قرار گیرد.

 

2- پیچیدگی در محتوا و پرهیز از رفتار کلیشه‌ای: شبکه «بی‌.بی‌.سی» تلاش می‌کند با بهره‌گیری از کارشناسان گوناگون و حتی از درون ایران، محتوای پیام‌ها را به گونه‌ای در هم تنیده و دقیق طراحی کند که بیننده بی مهابا در معرض پیام‌های گوناگون قرار گیرد؛ در این راه، از روانشناسی رنگ‌ها، شیوه دقیق اجرا، تقدم و تأخر هدفمند اخبار، شیوه بدیع مصاحبه‌ها و پرهیز از اظهارنظرهای صریح و دور از هر گونه رفتار کلیشه‌ای مرسوم بهره می‌گیرد.

 

3- کیفیت حرفه ای و فریبنده آرایه برنامه‌ها: یکی از نواقص بزرگی که در تلویزیون‌های لس‌آنجلس هست، کیفیت پایین برنامه‌ها و رعایت نکردن ابتدایی‌ترین اصول حرفه‌ای رسانه است. شبکه «بی‌.بی‌.سی» با بهره گیری از استودیوهای مجهز، دکورهای زیبا و حرفه‌ای، تولید برنامه‌های مستند قوی و گزارش‌های متنوع و نیز تولید برنامه‌های ترکیبی خاص متناسب با ذایقه ایرانی ضمن اینکه تلویزیون‌های لس آنجلسی و صدای آمریکا را دچار افت مخاطب کرده است، باب جدیدی از جنگ روانی علیه ایران اسلامی را آغاز نموده و این می‌طلبد که سیاستگذاران رسانه ملی، هوشمندانه‌تر نسبت به رسالت خود بیاندیشند.

 

4- رویکرد تعاملی با مخاطب: یکی از رویکردهای اصلی شبکه «بی‌.بی‌.سی»، تولید برنامه‌های اجتماعی از متن و بطن جامعه ایران البته با اهداف خاص است، به گونه ای که مخاطب ناخودآگاه احساس راحتی و تفاهم با این شبکه می‌‌کند. ساخت برنامه‌های مستند گزارشی ویژه، مصاحبه با افراد گوناگون از طبقات گوناگون و نیز انتخاب سوژه‌های به روز از مصادیق این شیوه است.

 

5- تلاش برای ایجاد نگرش مثبت مخاطب نسبت به دولت بریتانیا: دولت بریتانیا در طول تاریخ، ردپای زشتی از خود در مسائل سیاسی اجتماعی ایران بر جای نهاده است. دخالت در جنبش مشروطه، رویکرد استعماری دوران قاجار، تأثیر مستقیم در بر سر کار آوردن محمد رضا پهلوی، هم‌داستانی با عراق در جریان هشت سال دفاع مقدس، اشغال ایران به همراه متفقین در جریان جنگ جهانی دوم، مخالفت با ملی شدن صنعت نفت، تلاش برای کودتاهای گوناگون، تنها گوشه‌ای از این پرونده سیاه را به نمایش می‌گذارد. از استراتژی‌های مهم شبکه «بی‌.بی‌.سی» تلاش برای پاک کردن این لکه‌هاست. شاید ساخت مستند دایی جان ناپلئون و پخش آن در نخستین روزهای راه‌اندازی شبکه در همین راستا بود.

 

6- تلاش برای بی‌طرف نشان دادن شبکه: این شبکه، نهایت تلاش خود را می‌کند تا با تولید برنامه‌های گوناگون که در آن صدای هر دو گروه موافق و مخالف شنیده شود، بی طرفی خود را برای مخاطب به اثبات برساند؛ نمونه این رویکرد را در هر شب در برنامه ای مثل «‌نوبت شما‌» می‌بینیم. در این برنامه، هر شب تعدادی تماس تلفنی برقرار می‌شود که تقریباً 80 درصد آنها از مخالفان و 20 درصد آنها از موافقان سیاستهای ایران اسلامی هستند، همچنین از حدود شش وبلاگ مورد بررسی، یک تا دو وبلاگ موافق و چهار تا پنج وبلاگ مخالف سیاستهای نظام هستند، لیکن با ترفندهای خاص، بهره‌گیری از مجریان حرفه‌ای و آموزش دیده، تحلیل‌های ظریف، اما جانبدارانه و نیز انتقادهایی هدفمند، تلاش می‌شود تا اهداف پنهان شبکه به خوبی تأمین شود.

 

7- استفاده از کارشناسان و مشاوران گوناگون داخلی: برعکس بسیاری از شبکه‌های لس آنجلس و به ویژه صدای آمریکا که از کارشناسان ثابت و عموماً از مخالفان سرشناس نظام جمهوری اسلامی ایران برای برنامه‌های خود استفاده می‌کنند، شبکه «بی‌.بی‌.سی» تلاش می‌کند تا از کارشناسان متنوع و یا حتی از از افراد میانه‌رو که به گونه‌ای منصوب به نظام نیز هستند، بهره گیرد. این امر باعث بالا رفتن اعتماد مخاطبان می‌شود که مورد نظر مدیران شبکه فارسی «بی‌.بی‌.سی» نیز هست.صادق صبا که به تازگی مدیر این شبکه شده، می‌گوید: ما صدای همه کسانی هستیم که باید صدا داشته باشیم!

 

8- توجه به رسانه‌های گوناگون به طور همزمان: برعکس صدای آمریکا که در آن تفاوتی بین رادیو و تلویزیون شبکه وجود ندارد، برنامه‌های تولیدی رادیو «بی‌.بی‌.سی» و تلویزیون فارسی «بی‌.بی‌.سی» کاملاً متفاوت هستند. با وجود این، «بی‌.بی‌.سی» دریافته است که برای اثرگذاری و جذب مخاطبان بیشتر، باید از هر سه رسانه رادیو، تلویزیون و وب سایت استفاده کند که در این راه، هم نهایت تلاش خود را کرده است.

 


ارسال شده در توسط بیشترمطالبش جنگ نرم می باشد

نگاهی به شبکه های تلویزیونی فارسی زبان لس آنجلسی

از ویژگی های خاص شبکه های تلویزیونی لس آنجلسی ارائه تحلیل های سطحی، پرداختن به جاذبه های کذایی، پخش ساز و آواز، تبلیغ کالا در کنار دکور برنامه ها، استفاده از ادبیات کوچه بازاری و عوام فریبی است.

شمار شبکه های تلویزیونی ماهواره ای مستقر در   آمریکا به بیش از 15 کانال می رسد که برای جمعیت فارسی زبانان مقیم   آمریکا،   ایران   و اروپا برنامه پخش می کنند. شبکه هایی چون  :

  • تلویزیون رنگارنگ  (Rang-A-Rang TV NY)
  • تلویزیون ملی  (Meli TV)
  • تلویزیون پارس  (Pars TV)
  • تلویزیون بین المللی آپادانا  (Appadana International)
  • تلویزیون ملی ایرانیان  (NITV)National Iranian NI TV)
  • کانال یک  (Channel one)
  • شبکه خبری فارسی(PNN)-Persian News Network)
  • تلویزیون آزادی(Azadi TV)
  • تلویزیون تپش(Tapesh TV)
  • شبکه تلویزیونی ایران(Iran TV Network)
  • جام جم بین المللی(Jaam-e jam International)
  • تلویزیون امید ایران(Iran-e-omid)
  • شبکه جهانی فارسی(World net Persian TV)
  • تلویزیون صدای آمریکا(Voice of America TV)
  • تلویزیون(IPN)

با حمایت کنگره آمریکا و با اختصاص بودجه های کلان در حال ترویج فرهنگ غربی و آمریکایی در بین مردم کشورمان هستند.

رسانه های برانداز که در سال های اخیر رشد قارچ گونه ای داشته اند دو نقش کلیدی را ایفا کرده اند: اول آنکه بسیاری از بودجه های براندازی نرم آمریکا را بلعیده اند بدون آنکه بتوانند جنبشی قوی را در ایران ایجاد کنند که تأمین کننده منافع آمریکا و غرب در ایران باشد و دوم اینکه اعتماد مردم را به سیستم سیاسی نظامی جمهوری اسلامی بیشتر کرده اند.

تهیه برنامه های کم عمق، سطحی و انتقادهایی که از ستون خوانندگان روزنامه های داخلی و حتی دولتی فراتر نمی رود، عملاً هیچ آلترناتیوی را برای جمهوری اسلامی ایران باقی نگذاشته است، البته حمایت بد آنها از آمریکا و سیاست های آن و عریان کردن برنامه های پوششی آمریکا برای جذب حامی در ایران یکی دیگر از خدمات ارزنده این رسانه ها است که یقیناً ناشی از حماقت و ابزاری بودن آنان است، بدون آنکه قصد خدمت داشته باشند بلکه تمام تلاش آنها خیانت و دریوزگی می باشد.

آغاز و حرکت دشمنان برای براندازی جمهوری اسلامی ایران، تاریخی 30ساله، یعنی از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی در سال 57 تاکنون دارد. اما از دهه سوم و به طور مشخص از خرداد 76 به بعد، این رویکرد وارد فاز جدیدی شد، در این فاز عملیاتی دولت آمریکا ضمن حمایت های مالی از رسانه ها به معنای عام آن در راستای تهی سازی نظام اسلامی از اصول و ارزش های حاکم بر جامعه دینی و انقلابی ایران، گسترش ناامنی و بی ثباتی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را در دستور کار خود قرار داد.


ارسال شده در توسط بیشترمطالبش جنگ نرم می باشد

در کشور ما امکان دریافت شبکه های 30 ماهواره از حدود 80 ماهواره وجود دارد، 80 ماهواره حدود 6800 شبکه تلویزیونی را پخش می کنند که از این تعداد برنامه های حدود 3000 شبکه در ایران قابل دریافت است.

اولین شبکه فارسی زبان تقریباً از سال 1378 که در ایران قابل دریافت بود ان آی تی وی بود، بعد از آن شبکه های ایران و پارس و بعد از آنها چندین شبکه دیگر تأسیس شده است.

از ویژگی های خاص این رسانه ها ارائه تحلیل های سطحی، پرداختن به جاذبه های کذایی، پخش ساز و آواز، تبلیغ کالا در کنار دکور برنامه ها، استفاده از ادبیات کوچه بازاری و عوام فریبی است.

بیشتر برنامه های این شبکه ها «استودیو محور» است و شاید بتوان برنامه های آنها را در اجرای مجری یا به عبارت بهتر پاسخگویی تلفن بیننده، آگهی و شو خلاصه کرد. بیشتر این شبکه ها بخشی از وقت مخاطبان را در فحش، دشنام و ناسزا به یکدیگر هدر می دهند.

همچنین شیوه های اصلی آنها در ارائه اخبار عبارت است از: جعل، تحریف، تأکید بر روی اخبار منفی، ارائه نظر به جای خبر، ارائه آمار ناقص، بایکوت کردن خبر واطلاعات ارائه جزئیات نامربوط و... است.

لس آنجلس نشین های آمریکا درصدد بوده اند که با تخصیص بودجه های هنگفت همه توانایی رسانه ها و اشخاص فعال ضدجمهوری اسلامی ایران را در سرتاسر جهان شناسایی کرده و مبارزه سخت و نفس گیری را در بعد نرم افزاری برای ایجاد بحران های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی مذهبی در ایران دامن بزنند. اکنون که تعداد این تلویزیون ها به 50 عدد می رسد و 7 برابر شبکه های تلویزیون داخل ایران هستند، می توان به قدرت بسیج کنندگی اندک آنان در ترغیب و تهییج یا نافرمانی مدنی حتی در آتش زدن یک لاستیک اشاره کرد و هنگامی که یک لاستیک در یک تجمع چندنفره سوزانده می شود با چه آب وتابی آن را در پخش های زنده نمایش داده و خود را موفق و ایران را به سمت سرنگونی معرفی می کنند(!)

اکنون که قدرت 50 رسانه لس آنجلسی گاه در حد تبلیغ پرتاب چند عدد گوجه فرنگی و تخم مرغ و آتش زدن یک لاستیک و گردآوری چند نفر ولگرد بر سر چهارراه ها و دادن چند شعار «ما هستیم» ابراز می شود، عدم اقبال مردم به این رسانه ها سبب شده است که برخی از افراد و گروه های داخلی که تلاش داشتند اقدام به راه اندازی تلویزیون های منتقد نظام بنمایند، در رفتار خود تجدیدنظر کنند.

خبرها و تحلیل های ساختگی و غیرواقعی آنها اعتماد مردم را به رسانه های خودی افزایش داده است، به گونه ای که طبق جدیدترین نظرسنجی ها بیش از 80 درصد جمعیت کشور اخبار خود را از رسانه ملی دریافت می کنند و مابقی از رسانه های نوشتاری و مکتوب.

از سوی دیگر دولت آمریکا در اواخر بهار سال 1384 اعلام کرد که دست به حمایت از پروژه هایی خواهد زد که به گسترش دموکراسی در ایران کمک می کند.. در این اوضاع کنگره آمریکا بودجه ای بالغ بر سه میلیون دلار برای پشتیبانی ملی از گروه های مدافع حقوق بشر، نهادهای آموزشی، سازمان های غیردولتی و همچنین افرادی که در زمینه پیشبرد دموکراسی و حفظ حقوق بشر(؟!) در ایران فعالیت دارند تعیین نمود. این اقدام آمریکا د رحمایت مالی رسمی از اپوزیسیون برای نخستین بار بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اتفاق می افتاد اما برخی از نمایندگان کنگره می گویند این بودجه به تدریج به 50میلیون دلار بالغ خواهد شد. آن گونه که رایس، وزیر خارجه سابق آمریکا اعتراف کرده، مبلغی از این کمک برای تقویت برنامه های «رادیو فردا» و بخش دولتی «رادیو آمریکا» اختصاص خواهد یافت و از کمک به اپوزیسیون نیز سخن رفته است.

اما ناامیدی آمریکا از اپوزیسیون خارجی موجب شده است که محافل سیاسی و امنیتی آمریکا به حمایت از اپوزیسیون در داخل کشور برای پیشبرد و هدایت حرکت به اصطلاح آزادی خواهانه در ایران بپردازند که این مسئله در اظهارات رئیس جمهوری آمریکا و وزیر امور خارجه این کشور به وضوح دیده می شود.

تلاش برای برقراری پیوند میان «جنبش های اجتماعی» و فضاسازی رسانه های آمریکایی، ازجمله رادیو فردا، رسانه وابسته به سیا و رادیو آمریکا برای طیف خاصی از اقلیت های قومی، دانشجویان، زنان وکارگران در سه سال گذشته به طور محسوسی افزایش یافته است.

به نظر میرسد که این رسانه ها همسو با محافل سیاسی و امنیتی آمریکا با بهره گیری از شگردهای جنگ تبلیغی و رسانه ای می کوشند به طور غیرمحسوس ازطریق راه اندازی شبکه های اجتماعی وایجاد همسویی وبرقراری پیوند میان آنها در جهت پیشبرد راهبرد «انقلاب مخملی در ایران» حرکت کنند، رسانه های بیگانه از تحول در مطالبات جنبش های اجتماعی سخن می گویند که مهمترین مؤلفه آن در هم پیوندی با دیگر اقشار اجتماعی وفاصله گرفتن از حاکمیت و البته تغییر خواسته های مردم به مطالباتی که با اهداف شوم آنها همخوانی دارد، می باشد.

 


ارسال شده در توسط بیشترمطالبش جنگ نرم می باشد

مجریان صنعت رسانه‌ای به ما می‌گویند که جهت‌گیری اخبار اجتناب ناپذیر است. تحریف و عدم صحّت خبرها، به دلیل فشار برای تحویل آن‌ها در موعد مقرر، پیش‌داوری غلط، فضای محدود برای چاپ خبر، زمان ناکافی، محدودیت بودجه و مشکلات مربوط به خلاصه کردن خبر می‌باشد. بعلاوه، هیچ سیستم اطلاع رسانی نمی‌تواند تمام خبرها را منتقل کند. در نتیجه گزینش خبر ضروری است و بعضی از مخاطبان هرگز راضی نمی‌شوند.

البته مشکلاتی نیز وجود دارد. اما تحریف رسانه‌ای صرفاً نتیجه اشتباه و مشکلات روزمرّه نیست. درست است که مطبوعات باید اخبار را گزینش کنند، اما چه اصلی در این گزینش دخیل است؟ جهت‌گیری رسانه‌ای به صورت اتفاقی نمی‌تواند باشد، بلکه همواره در یک جهت است و آن حمایت از مدیران در برابر کارگران، شرکت‌ها در برابر منتقدان آنها، ثروتمندان سفید پوست در برابر فقرا، کاغذبازی در برابر معترضان به آن، انحصار دوحزبی در برابر احزاب چپگرای ثالث، خصوصی‌سازی و اصلاحات بازار آزاد در برابر توسعه بخش دولتی، تسلط آمریکا برجهان سوم در برابر تغییرات اجتماعی یا انقلابی، سیاست امنیت ملی در برابر منتقدان این سیاست و روزنامه‌نگاران محافظه کار همچون راش لینباف و جرج ویل در برابر روزنامه‌نگاران ترقی خواه و مردمی همچون جیم‌های تاور و رالف نادر می‌باشد.

گرایش ذاتی جریان رسانه‌ای، دقیقاً بازتابندة ایدئولوژی غالب است و به ندرت به سمت‌ حوزه هایی که باعث نارضایتی سران قدرت سیاسی و اقتصادی، از جمله کسانی که صاحب رسانه‌ها یا تبلیغات مربوط به آن هستند، منحرف می‌شود. حاصل چنین روندی کلیات ناقصی از شیوه‌هایی است که این گرایشات دسته‌بندی و عرضه می کند.

 

دروغ گویی، صریح و تکراری

زمانی که حذف کردن برای پنهان کاری کافی نباشد، رسانه به دروغ‌گویی مستقیم روی می‌آورد. سازمان سیا طی چهل سال در ایتالیا، فرانسه، جزیرة کرس، هندوچین، افغانستان و آمریکای مرکزی و جنوبی خود را درگیر قاچاقچیان مواد مخدر کرده بود. بیشتر این فعالیت‌ها مورد بررسی‌های گسترده کنگره قرار گرفتند و سندی عمومی به شمار می‌روند. اما به نظر نمی‌رسد رسانه‌ها چیزی از آن شنیده باشند.

در ماه اوت سال 1996، زمانی که نشریة خبری سن خوزه مرکوری دربارة محموله‌های قاچاق مشترک بین سازمان سیا و گروه کنترا که در شرق لس‌آنجلس در دریا غرق شد گزارش‌هایی منتشر کرد، رسانه‌های مهم آمریکا حقیقت را کتمان و موضوع را پنهان کردند. اما پس از آن که این گزارش‌ها از طریق سایت‌های اینترنتی در سراسر جهان منتشر شدند، کتمان کردن موضوع بسیار دشوار شد و رسانه‌ها حملة خود را آغاز کردند. روزنامه‌های واشینگتن پست و نیویورک تایمز و شبکه‌های تلویزیونی و شبکه‌های اطلاع رسانی اعلام کردند که «مدرکی» دال بر دخالت سازمان سیا وجود نداشته است و گزارش مرکوری «اشتباه روزنامه‌نگاری» بوده و مشکل واقعی علاقة مردم به این مسأله بوده یعنی ساده‌لوحی، جنون و توطئه. در حقیقت، گزارش مرکوری که حاصل یک سال تحقیق بود، عوامل و دلالان ویژه‌ای را معرفی کرده بود و زمانی که این گزارش از طریق شبکه اینترنت منتشر شد، اسناد و شهادت‌نامه‌های مفصّلی ضمیمة آن شد که اتهامات وارده را ثابت می‌کردند. رسانه‌ها آن اسناد را رد کرده و مکرراً به دروغ می‌گفتند که چنین چیزی وجود نداشته است.

 

اَنگ زدن

صاحبان رسانه‌ها مانند همة تبلیغ کنندگان با اَنگ زدن مثبت و منفی، در پی‌شکل دادن به درک ما از موضوعات هستند. بعضی ا‌َنگ‌های مثبت عبارتند از : «ثبات»، «رهبری قاطع رییس جمهور» ، «دفاع نیرومند» و «اقتصاد سالم». در حقیقت، چه کسانی خواستار بی‌ثباتی، ریاست جمهوری ضعیف، دفاع شکننده واقتصاد بیمار هستند؟ این برچسب‌ها توضیحی برای موضوع هستند و بدون مواجهه با ویژگی‌های واقعی که ممکن است ما را به نتیجه‌ای متفاوت رهنمون شوند، عمل می‌کنند.

بعضی برچسب‌های منفی عبارتند از : «شورشیان چیگرا»، «تروریست‌های اسلام‌گرا» ، «نظریه‌های توطئه‌»، «تبهکاران مناطق فقیرنشین» و«مزاحمان». این برچسب‌ها به ندرت درون محیط بزرگ‌تر روابط و مسایل اجتماعی از بین می‌‌روند. خود مطبوعات نیز توسط صدها روزنامه‌نگار، مفسّر و مجری تلویزیونی محافظه کار که فضای ارتباطات را پر کرده‌اند اما ادعا می‌کنند که از این صحنه حذف شده‌اند، انگ «رسانه‌های آزاد» می‌خورند.

انتقال اخبار دروغین

یک روش دروغ‌گویی، پذیرش ظاهری دروغ‌های رسمی و انتقال آن‌ها به مردم بدون تأیید کافی آنهاست. در دهة 50 میلادی، مطبوعات طی چهار سال برای سناتور جوزف مک کارتی همین نقش را ایفاکردند، یعنی زمانی که وی با اتهاماتی چون خیانت و شوراندن حزب کمونیست علیه مردم مواجه شد و امکان نداشت بدون همراهی کردن رسانه‌های ملی افراد را قربانی کند، اما اقدامات وی بدون هیچ دردسری ادامه یافت.

عملکرد مطبوعات تقریباً در همة زمینه‌های سیاست داخلی و خارجی ویژگی انتقال اخبار دروغین را داراست به نحوی که روزنامه‌نگاران را «تندنویسان قدرت» می‌نامند ( بعضی اَنگ‌ها واقعاً مناسبند). زمانی که این موضوع در بین روزنامه نگاران به بحث گذاشته شد، آنها پاسخ دادند که نمی‌توانند ایدئولوژی شخصی خود را وارد گزارش‌هایشان کنند و در حقیقت، هیچ کس نیز چنین توقعی از آن‌ها نداشت. اما انتقاد من این است که آنان در واقع این‌ کار را می‌کنند. معمولاً ادراکات متعارف ایدئولوژیک آن‌ها با ادراکات ایدئولوژ یک رؤسایشان و مقامات به‌طور عاّم هم راستا می‌شود و آن‌ها را به عرضه کنندگان وفادار عرف متداول تبدیل می‌کند.

 

توازن غلط

مطبوعات هماهنگ با معیارهای روزنامه‌نگاری منصفانه برای پی‌بردن به هر دو روی سکّه حقایق با منابع خبری به رقابت برمی‌خیزند. در حقیقت، دو طرف به ندرت برسر تسلط برابر به توافق می‌رسند. تحقیقی مشخص کرد که در رادیو ملی آمریکا (رسانه‌ای که به نظر لیبرال‌تراز بقیه می‌رسد) سخنگویان جناح راست اغلب به تنهایی در مصاحبه‌ها شرکت می‌کنند، در حالی که حضور دموکرات‌ها در اوقات محدودی که حاضر به مصاحبه می‌شوند همواره با حضورمحافظه‌کاران تعدیل می‌شود. بعلاوه، دو سوی سکّه یک ماجرای خبری، لزوماً بیان کننده تمام جنبه‌های آن نیست و دیدگاه‌های جناح چپ پیشرو و افراطیّون تقریباً کاملاً متفاوت از یکدیگر است.

طی دهة 80 میلادی، در میزگردهای تلویزیونی که با موضوع سیاست دفاعی تشکیل می‌شدند، «کارشناسانی» که می‌خواستند سطح بالای هزینه‌های نظامی را حفظ کنند در برابر «کارشناسانی‌» قرار می‌گرفتند که می‌خواستند بودجه نظامی را هر چه بیشتر افزایش دهند و به ندرت کسانی که طرفدار کاهش جدی بودجة دفاعی بودند در این میزگردها حضور می‌یافتند.

 

 

چارچوب بندی

مؤثرترین روش تبلیغ روشی است که به جای دورغ‌گویی بر چارچوب بندی اتکّا کند. وسایل ارتباط جمعی با توجه به حقیقت به جای کتمان آن و با تأکید و استفاده از ابزارهای کمکی دیگر می‌توانند بدون جانبداری آشکار و دوری بیش از حد از حقیقت، تأثیر دلخواه خود را برجای گذارند . چارچوب بندی از طریق روش گردآوری اخبار، میزان افشاگری، جایگاه (صفحه اول یا صفحات داخلی روزنامه، خبر لید یا آخرین )، نحوه بیان (دلسوزانه یا تحقیرآمیز)، تیتر و تصاویر مربوط به خبر، و در مورد رسانه‌های صوتی و تصویری، با افکت‌های دیداری و شنیداری حاصل می‌شوند.

از گویندگان خبر به عنوان عامل کمکی استفاده می‌شود. آن‌ها باید با به کاربردن بیانی خوشایند سعی کنند حس بی‌طرفی خود را نسبت به موضوع منتقل کنند. مفسّران تلویزیون و سرمقاله نویسان و نویسندگان مطالب روزنامه‌ها برسبک شناخته شده و شیوه بیانی که برای ترویج اعتبار و اطمینان بخشی خبر، یاآن چه که تکذیب آمرانه نامیده می‌شود، تأثیرگذار هستند و این کار را با بیان عباراتی چون «این وضعیّت چگونه خاتمه خواهد یافت؟ تنها زمان مشخص می‌کند. » ویا

« نمی‌توان مطمئن بود.» (که ترجمة بهتر آن «من نمی‌دانم و اگر من ندانم، هیچ کس دیگری هم نخواهد دانست» می‌باشد.) انجام می‌دهند. چنین اعتبار بخشی گاهی با وانمود‌کردن بدیهیات پیش پا افتاده به عنوان حقایق عمیق حاصل می‌شود. بنابر این، گویندگان خبر می‌آموزند که از جمله‌هایی مانند «اگر حمله به سرعت پاسخ داده نمی‌شد، دو طرف درگیر با جنگی طولانی مدت مواجه می‌شدند»، « اگر مشکل غیر منتظره‌ای پیش نیاید ، پرتاب موشک فضاپیما طبق برنامه انجام خواهد شد» و «به دلیل اوج گرفتن احساسات رأی دهندگان، انتظار می‌رود در روز رأی‌گیری با جمعیت انبوهی از مردم مواجه شویم» و «اگر کنگره سریع اقدام نکند، لایحه راه به جایی نخواهد برد» استفاده کنند.

ما مایل نیستیم که سرنوشت مردم و دموکراسی مان به هر فرجامی ختم شود، از این رو باید نسبت به شیوه‌ های تحریف رسانه‌ای که ریشه در تولید روزانه اخبار و گزارش‌ها دارند،هشیار باشیم. معمولاً ، رسانه‌های خبری اطلاعات و تفسیرهایی را که ممکن است به شهروندان کمک کنند تا در فضایی دموکراتیک درک خود را از شیوه های انتقاد تقویت کنند، در اختیار آنان قرار نمی‌دهند. کار رسانه‌ها، ایمن‌سازی قلمرو کلام برای تشکیل آمریکایی است که پیش از آن که فرصتی برای تفکر داشته باشیم، به ما بگویند به چه چیزی بیاندیشیم. زمانی که متوجه شویم انتخاب خبر برای جلب نظر کسانی است که دارای قدرت، موقعیت و ثروت هستند، از شکایت از عملکرد سرسری مطبوعات صرفنظر کرده و به تحلیل خدمات رسانه‌ها به صاحبان قدرت می‌پردازیم. 1

 

مایکل پارنتی در سال 1962 دکترای خود را در رشتة سیاست از دانشگاه ییل دریافت کرد و در چندین دانشگاه و دانشکده به تدریس اشتغال داشته است. وی سیزده کتاب تألیف کرده است که ازجمله آن‌ها: دموکراسی برای عده ای قلیل؛ قدرتمند و ضعیف؛ حقیقت‌سازی : سیاست‌های

1-برگرفته ازکتاب بیست سال سانسورنوشته ی کارل جنسن

 

رسانه‌های خبری ؛ شمشیر و دلار: امپریالیسم، انقلاب و مسابقه تسلیحاتی؛ رسانه اعتمادساز: سیاست‌ تفریحات ؛ سرزمین بت‌ها، اسطوره‌های سیاسی در آمریکا؛ علیه امپراتوری: حقایق کثیف؛ و

سیاه جامگان و سرخ جامگان : فاشیسم منطقی و براندازی کمونیسم می‌باشد. مقاله‌های دکتر پارنتی در نشریات دانشگاهی و فصلنامه‌های سیاسی متعددی منتشر شده است. وی در برکلی کالیفرنیا زندگی می‌کند و خود را وقف نوشتن و سخنرانی در سراسر کشور کرده است .

 


ارسال شده در توسط بیشترمطالبش جنگ نرم می باشد

روزنامه تایمز به عنوان مطرح‌ترین روزنامه انگلیسی از سال 1908 که صهیونیست‌ها بخش اعظم سهام آن را خریدند، سرسخت‌ترین مدافع صهیونیست‌ها در زمینه مسئله بحران خاورمیانه بوده است. رابرت مردوخ که پیشتر، به نقش او در رسانه‌های همگانی ایالات متحده اشاره شد، این روزنامه را از نظر مالی تحت نفوذ دارد و جالب آن که مردوخ علاوه بر تایمز، نشریات دیگری چون ساندی تایمز، سان سیتی مگزین، را نیز در اختیار دارد. در میان مجلات انگلستان، مجله هفتگی طنز‌آمیزی ویکند منتشر می‌شود که تخصص آن در توهین به مسلمانان و اعراب است و کاریکاتورهای فراوانی از اعراب در آن چاپ می‌شود.

مجله ایونینگ استاندارد نیز به همین سبک به اعراب و مسلمانان توهین می‌کند. هم‌اینک صهیونیست‌ها بیش از 50 مجله دارند که به طور صریح نام‌های یهودی بر آن گذاشته‌اند. مجله جویش کرونیکر معروف‌ترین آنهاست. نشریه‌هایی چون جویش ژورنال و جویش رکورد ضمن تحت پوشش قرار دادن اخبار مربوط به جنگ اخیر امریکا و عراق (جنگ سلطه)، تحسین و تجلیل از سربازان انگلیسی و امریکایی، آرمان اسرائیل بزرگ ـ از نیل تا فرات ـ را تبلیغ می‌کنند. اصولاً اهرم‌های فشار صهیونیستی برای فعالیت مطبوعاتی و کتمان حقایق در انگلستان بسیار فعال هستند و هدف آنها تلقین دیدگاه صهیونیستی مبنی بر تروریست تلقی نمودن مسلمانان است.


بررسی   جریان حاکم بر فضای رسانه ای جهان نمایانگر حاکمیت استبداد اطلاعاتی توسط صهیونیسم یهودی برآن است.
انحصار رسانه ای، صبغه یهودی مالکان و حاکمان رسانه ها و ارتباط جریان نو محافظه کاران با مدیریت رسانه ای جهان، موضوعاتی هستند که به آنها اشاره می کنیم.
1700روزنامه و11000مجله فقط در آمریکا منتشر می شود 9000 ایستگاه رادیویی و 1000 ایستگاه تلویزیونی به کار تولید برنامه مشغولند و بیش از 2500 بنگاه عظیم، انتشار کتاب را بر عهده دارند. این تعداد رسانه دیداری شنیداری و مکتوب اگر در سال 1984 توسط 50 مالک بزرگ اداره می شد امروز تنها 10 غول رسانه ای بر این فضا حکومت می کنند.

در آمریکا عملاً 5 شرکت عظیم رسانه ای کار تهیه و پخش اخبار ملی و بین المللی را انجام می دهند که عبارتند از« ABS، CBS، NBC، CNN، Fox News».
»
لیونارد کل دنسون» «لیون هس»و«اوره ارلیک» مدیران شبکه CBS.
»
ویلیام پلی«، »جیمز رسن فیلد« و»دیوید فرچز« مدیران شبکه CBS.
»
آلفرد سیلورمن«، »ایرون لجی لستین»، «ریچارد سالانت» و«ریون فرانک» از NBC همگی یهودی هستند.
گروه رسانه ای(Donrey media) به تنهایی 54 روزنامه را در مالکیت خود دارد.
برادران(نیو هاوس) یهودی چندین روزنامه اخبار صبح همچنین هانس ویل آلاباما، تایمز و روزنامه پست هرالد، بیرمنگام آلابامور و از روزنامه های عصر روزنامه ریجستر، یونیون ماساچست اسپرینگ فیلد، پست استاندارد، نیویورک سراکوس و هرالد جونان همچنین 12 ایستگاه تلویزیونی و 187 ایستگاه تلویزیون کابلی را در اختیار دارند. مجموعاً 54 عنوان روزنامه و نشریه در اختیار برادران(نیو هاوس) قرار دارد که برخی با تیراژ 22 میلیون نسخه در هفته منتشر می شوند.
خانواده«سولز براگر» یهودی امپراطوری تایمز را اداره می کنند. روزنامه ای که در سال 1896 توسط(آدلف اوش) یهودی تأسیس شد و در سال 1993 توسط این خانواده خریداری شد.
این خانواده مالکیت 18 روزنامه دیگر، 12 مجله با تیراژ قریب 5 میلیون نسخه 7 ایستگاه رادیو تلویزیونی  یک سیستم تلویزیون کابلی و 3 شرکت انتشاراتی کتاب را در اختیار دارند. آنها یک سوم مالکیت هرالدتریبون را نیز در اختیار دارند.
خانواده هرست: این خانواده دارای بنگاه انتشاراتی هرست در بورلی هیلز کالیفرنیا و صاحب روزنامه هایی مانند نیویورک جرنال آمریکن ، آمریکن ویکلی، لس انجلس ایونینگ هرالد اکسپرس و، لس انجلس هرالد اگزامینر هستند.روبرت مورداک یهودی مالک نیوز گروپ و فکس نیوز، فاکس و کمپانی قرن بیستم است. هفته نامه ویکلی استاندارد نیز متعلق به گروه اوست. که توسط ویلیام کریستول پسر ایروینگ کریستول اداره می شود.

مورداک‌ بیش‌ از هر ناشر دیگری‌ در جهان‌ روزنامه‌ منتشر می‌کند. دو سوم‌ مجموع‌ تیراژ روزنامه‌های‌ استرالیا، تقریباً‌ نیمی‌ از تیراژ روزنامه‌های‌ نیوزلند و یک‌ سوم‌ تیراژ روزنامه‌های‌ انگلیس‌ توسط‌ مورداک‌ منتشر می‌شوند. شرکت‌ « نیوز کورپوریشن‌ لیمیتد« که‌ به‌اوتعلق‌ دارد از لحاظ‌ قلمرو جغرافیایی‌ یکی‌ از بزرگ‌ترین‌ غول‌های‌ جهان‌ محسوب‌ می‌شود.
نشریاتی مانندروزنامه شیکاگو سان تایمز، روزنامه بوستون هرالد ، روزنامه سان آنتونیونیوزلند، اکسپرس، مجله نیویورک، هفته نامه هوستون کامیونیتی، صدای دهکده، استار، کیو ومجله کیو در آمریکا منتشر می شوند.
در انگلستان روز نامه نیوز او ورلد، سان، نیوز اینتر نشنال، تایمز، هفته نامه ساندی تایمز، تایمز لیتراری ساپلمنت، تایمز ادیو کیشنال ساپلیمنت، تایمز هایرادیو کیشن ساپلیمنت و مجله سیتی هگزین ودر زلاند نو 6 روزنامه ودر استرالیا روزنامه های مورنینگ استار، ساندی تلگراف، میرور، ساندی، ساندیسان، استرالیان، ساندی فیل، ساندی تایمز، مجله تی وی 1، نیوآی ریا، مجله نیوز لیمتد گروپ و چندین مؤسسه مطبوعاتی، کاغذ سازی، چاپ، ضبط وانتشار فیلم ومؤسسات اقتصادی در زمینه های انرژی وحمل ونقل همگی متعلق به مورداک یهودی است.

روزنامه وال استریت ژورنال پرتیراژترین روزنامه آمریکایی با 2/5 میلیون نسخه در روز تحت حاکمیت « داوجونز و پیترکن » یهودی است که 24 روزنامه دیگر را نیز تحت مالکیت خود دارند.

خبرگزاری رویتر، توسط ژولیس رویتر یهودی پایه گذاری گردیده و مجله مشهور(نشنال جئوگرافیک) نیز از دیر باز در دست یهودیان بوده است.
شرکت سینمایی فاکس با مالکیت ویلیام فاکس، شرکت گلدن با ساموئل گلدن و شرکت منزو با مدیریت لوئیس مایر و شرکت پارامونت با هادکتسون همگی تحت مدیریت یهودیان قرار دارند. شرکتهای میاکون و کانن نیز تحت مالکیت )مناخیم گولان ) یهودی قرار دارند.
«وارین هنری فیلیپس» رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت«داو جونز» که مالکیت «وال استریت ژورنال» و 20 روزنامه و مجله هفتگی دیگر را در اختیار دارد نیز خود یک یهودی است.


ارسال شده در توسط بیشترمطالبش جنگ نرم می باشد

قرن بیستم با عناوینی چون   عصر   اطلاعات،   عصر ارتباطات، عصر حاکمیت، جریان آزاد   اطلاعا   ت و همانند آن یا دوران تله دموکراسی و یا دیالوگ جهانی ملل شناخته   می شود. هزاران عنوان   مجله   و روزنامه منتشرمی شود، خبرگزاریهای بزرگ و کوچک بی شماری کار انتشار خبر را بر عهده دارند. سایتها و وبلاگهای خبری نیز به طرز گسترده اخبار و اطلاعات را منتشر می کنند. بنظر می رسد هیچ خبری دور از اذهان عمومی و پوشیده نماند. تنوع و کثرت اطلاعات، امکان کتمان اخبار و یا تحریف واقعیات را دشوار می نمایاند.
اما با نگاهی به استیلای جریان سلطه بر جهان رسانه ای و انحصار حاکم در این حوزه به نتایجی غیر از آنچه ذکر شد خواهیم رسید.


مطبوعات به مثابه ابزار عملیات روانی صهیونیست

 

یکی از ویژگی‌های بارز در تاریخ صهیونیست، وجود دسته‌ای از روزنامه‌نگاران در بین نخبگان اجرایی آنان بوده است. اگر به چهره‌های برجسته رویکرد صهیونیستی در ابتدای امر توجه شود، به استثنای دکتر (حیم و ایزمن و براندایز) تقریباً همگی نخبگان مؤثر صهیونیست، روزنامه‌نگار بوده‌اند. تئودور هرتزل، موس هس، بن گوریون، بن زوی، ناخمان سایکرین، ناحوم سوکولوف، مارکس نوردو، ولادیمیر جابوتینسکی، هاری ساکر، ژاکوب دوهاس، از جمله این افراد به شمار می‌آیند.

با وجود این رهبران، طبیعی بود که از ابتدای پیدایش صهیونیسم بر رسانه‌های جمعی و ابزارهای خاص تبلیغاتی در این راستا تأکید ویژه‌ای شود و صهیونیست‌ها برای ایجاد و ساماندهی رسانه‌های همگانی، به سرمایه‌گذاری‌های زیادی اقدام کنند. اصولاً به دلیل فضای خاص حاکم بر وسایل ارتباط جمعی غرب، نفوذ در مطبوعات کشورهای ایالات متحده امریکا، انگستان و فرانسه، برای دستگاه تبلیغاتی صهیونیست‌ها اهمیت ویژه‌ای دارد، چون سطح کوشش وسیعی دارند و به بهترین نحو می‌توانند خواسته‌های نخبگان صهیونیست را تحقق بخشند. آنچه مشخص است هم‌اینک دستگاه‌های خبررسانی جهان، تقریباً به گونه‌ای مستقیم در اختیار چند سازمان خبری بزرگ اسرائیل است؛ به این ترتیب، حدود دو میلیارد نفر از جمعیت جهان، همه روزه، اخباری را دریافت می‌کنند که در راستای امیال و اهداف صهیونیست‌هاست.

 

ذهنیت خاص نخبگان صهیونیست از ابزارهای تبلیغات روانی

در سال 1869 میلادی، در کنفرانسی که در شهر پراگ برگذار شد، خاخام یهودی به نام راشورن طی سخنانی در جمع پیروان متعصب خود، در زمینه تلاش بیشتر برای کسب قدرت گفت: «در حالی که تسلط بر طلا، اولین ابزار ما برای سلطه بر جهان است، دومین وسیله ما باید تسلط بر مطبوعات جهانی باشد». این سخن به طور دقیق همان کلامی است که 28 سال بعد، در نخستین کنگره جهانی صهیونیسم در شهر بال سوئیس از سوی تئودور هرتزل به گونه‌ای جدی‌تر عنوان شد. هرتزل طی گفته‌هایی به این مسئله پرداخت که: «ما هنگامی در تشکیل دولت اسرائیل موفق خواهیم شد که بر ابزارهای تبلیغاتی و مطبوعاتی جهان تسلط داشته باشیم». در این کنگره، پروتکلی مورد مطالعه قرار گرفت که به تعبیر هنری فورد، برنامه اساسی یهود بر تسلط بر جهان، ترقی می‌شود. این پروتکل به نام پروتکل دانشوران صهیون شهرت یافت. البته صهیونیست‌ها برای آن که با مخالفتی روبه‌رو نشوند و دیگران نتوانند به ماهیت و اهدافشان پی ببرند برای خدشه‌دار کردن اعتبار و اصالت این سند نهایت تلاش خود را به کار بردند.

لوئیس مارشالکو، محقق برجسته در زمینه اندیشه‌های صهیونیسم، با اشاره به این مهم می‌گوید: «امروزه، هر کس که جرأت کند، کوچک‌ترین اشاره‌ای به این پروتکل‌ها نماید، به سرعت از طرف یهودیان، به عنوان یک وحشی بی‌تمدن برچسب می‌خورد».

مطالب مندرج در پروتکل دانشوران یهود، به خوبی فضای خاص حاکم بر ذهنیت نخبگان صهیونیست را آشکار می‌کند. به عنوان نمونه در پروتکل شماره (2)، چنین گفته می‌شود: «می‌دانیم که کشورهای جهان از مطبوعات به عنوان وسیله‌ای برای هدایت فکر مردم در مسیر دلخواهشان استفاده می‌کنند؛ لذا برای آن که بتوانیم از مطبوعات در جهت خواسته‌های خود استفاده کنیم، باید با ایجاد نارضایتی بین مردم جهان، از طریق مطبوعات، نارضایتی‌ها را در راستای منافع خود منعکس کنیم».

در پروتکل شماره (5) به ابزار مهم تبلیغاتی ـ روانی اشاره می‌شود: «برای آن که بتوانیم افکار عمومی را مشوش کنیم و مردم را در حالت سرگردانی نگه داریم، باید مطالب متناقض بین مردم پخش کنیم و این عمل را آنقدر ادامه دهیم که غیرصهیونیست‌ها، خود را در پیچ و خم اطلاعات متناقض گم کنند و متقاعد شوند که تنها راه رهایی از این سرگردانی‌ها، نداشتن عقیده و اطلاعات سیاسی است. باید توجه داشت که اطلاعات واقعی سیاسی در اختیار کسانی است که مردم جهان را به این شیوه به بی‌راهه می‌کشانند و این، نخستین رمز از رموز کشورداری است».

در پروتکل شماره (7) چنین گفته می‌شود: «ما باید دولت‌های غیریهودی را به گام برداشتن در مسیر خواسته‌های خود مجبور کنیم. روش کار چنین خواهد بود که افکار عمومی را از طریق مطبوعات که به قدرت بزرگ معروفند و تقریباً در اختیار ما هستند، شکل دهیم و طبیعی است که دولت‌ها به افکار عمومی توجه خواهند کرد».

در پروتکل شماره (12)، که به تعبیری، از مهم‌ترین پروتکل‌ها در زمینه ابزار تبلیغاتی ـ روانی، به شمار می‌آید، چنین گفته می‌شود: «مطبوعات نخواهند توانست بدون آگاهی ما کمترین خبری را در اختیار مردم بگذارند. البته، هم‌اینک تا حدودی به چنین هدف‌هایی دست یافته‌ایم، زیرا تمام کانون‌های خبری جهان، اطلاعات خود را از چند کانون خبری محدود دریافت می‌کنند. این چند کانون خبری محدود، در آینده‌ای نزدیک به تمامی، به دست ما خواهد افتاد و هر آنچه را که ما به آنها دیکته کنیم در سراسر جهان پخش خواهند کرد». با توجه به اهمیتی که صهیونیست‌ها برای ابزارهای تبلیغاتی قائل بودند، در گسترش تسلط خود بر رسانه‌ها، خبرگزاری‌ها و مطبوعات کوشیدند.

 

صهیونیسم و رسانه‌های همگانی ایالات متحده امریکا

یکی از مهم‌ترین عواملی که صهیونیست‌ها برای اعمال نفوذ در آرا و تصمیمات کنگره امریکا و جهت‌دهی افکار عمومی به نفع خود به کار می‌گیرند، سیطره آنها بر وسایل ارتباط جمعی در امریکاست.

امروزه حدود 80 درصد وسایل ارتباط جمعی امریکا، به گونه مستقیم یا غیر مستقیم در اختیار صهیونیست‌هاست و همچنین، افراد و عناصر تحت نفوذ صهیونیسم، برنامه‌های رادیویی و تلویزیونی امریکا را تولید می‌کنند. از جمله خبرگزاری‌های تحت نفوذ صهیونیسم در امریکا می‌توان به قسمت اعظم خبرگزاری آسوشیتد پرس، از نظر سرمایه‌گذاری و مدیریت عناصری خاص و تسلط روانی بر خبرگزاری‌های یونایتد پرس و اینترنشنال نیوز سرویس، اشاره کرد. روزنامه نیویورک تایمز یکی از روزنامه‌های مطرح ایالات متحده، از سال 1986 در سیطره صهیونیست‌ها بوده است. در آن زمان، آدولف اوش یهودی با استفاده از اوضاع بحرانی روزنامه، امتیاز آن را از هنری رانموند ـ مؤسس این روزنامه ـ خرید، از آن مقطع، این روزنامه در خدمت منابع صهیونیستی قرار گرفت. پاز نیویورک تایمز، واشنگتن پست از نظر نزدیکی به اهداف صهیونیست‌ها در مرتبه دوم قرار دارد، مهم‌ترین دلیل اهمیت این روزنامه، تأثیر آن بر محافل و دستگاه‌های حکومتی امریکاست. تسلط صهیونیست‌ها بر واشنگتن پست به سال 1933 باز می‌گردد. در آن تاریخ، به دلیل بحران مالی این روزنامه، یوجین مایر یهودی از فرصت استفاده کرد و آن را با بهایی ناچیز از جان مک لین خرید.

نگاهی به موضع‌گیری‌های این دو روزنامه در مقوله مبارزات مردم فلسطین علیه صهیونیسم، گرایش ویژه آنها به انعکاس اخباری مبنی بر کشته شدن شهرک‌نشینان اسرائیلی توسط گروه‌های فلسطینی و کوچک‌نمایی فجایع سربازان و شهرک‌نشین‌های صهیونیست علیه فلسطینی‌ها همگی از نفوذ صهیونیست‌ها حمایت می‌کند. علاوه بر این دو روزنامه، صهیونیست‌ها برای روزنامه دیلی نیوز، نیویورک پست، استارلیدکر، سان تایم و شیکاگوسان تایم هم نفوذ کاملی دارند. در زمینه مطبوعات هفتگی دو نشریه تایم و نیوزویک ـ مشهورترین مجلات دنیا ـ نیز تحت سیطره صهیونیست‌ها قرار دارند. رابرت مردوخ صهیونیست معروف، با همکاری چند تن دیگر، چندین نشریه امریکایی از جمله نیویورک پست، استار و نیویورک مگزین را در اختیار دارد. نشریه‌های کونگرس ویکلی، اوپینیون و بوستون گلوب از این زمره‌اند. صهیونیست‌ها با رخنه کردن در بسیاری از مجلات تخصصی، از آنها به نفع خود بهره‌برداری می‌کنند، یکی از این مجله‌ها نشنال جئوگرافیک است. اگر سیر انتشار این نشریه را از ابتدا، یعنی از سال 1888، مورد توجه قرار دهیم، درمی‌یابیم که مسئولان نشریه در مسائل مربوط به فلسطین در به کارگیری نام‌ها و عبارات خاص صهیونیستی اصرار داشته‌اند.

در مورد شبکه‌های تلویزیونی امریکا باید گفت که در ایالات متحده سه شبکه A.B.C، C.B.S و N.B.C در حکم شبکه مادر هستند، به این مفهوم که دیگر کانال‌ها اخبار و گزارش‌های خبری و اقتصادی خود را از این سه شبکه دریافت می‌کنند. این شبکه‌ها تحت تسلط صهیونیسم هستند. به عنوان نمونه، شبکه A.B.C که همکاری مداومی با موساد اسرائیل دارد، به طور مستمر با استفاده از مناسبت‌های مختلف تلاش می‌کند صحنه‌هایی از مظلومیت یهودیان را به نمایش گذارد تا عواطف امریکایی‌ها را نسبت به مسئله حساس بحران در خاورمیانه، تلطیف کند. در سال 1982 که قتل عام صبرا و شتیلا و عین‌الحلوه، پدید آمد، شبکه تلویزیونی A.B.C این قتل عام را از یک سو کوچک و کم‌اهمیت جلوه داد و از سویی دیگر آن را به چریک‌های مارونی نسبت داد. اصولاً ابزارهای تبلیغاتی صهیونیست‌ها در ایالات متحده آنچنان گسترده است که حتی بسیاری از مراکز تهیه فیلم‌های تلویزیونی نیز تحت نفوذ صهیونیست‌ها قرار دارد؛ برای نمونه، مناحیم گولان میلیونر یهودی مالک سهم بزرگی از کمپانی میاکون است که بیشترین فیلم‌های ضد عرب و ضد اسلامی را تولید می‌کند.


ارسال شده در توسط بیشترمطالبش جنگ نرم می باشد

دربررسی رابطه بین قدرت سیاسی و رسانه ها، می توان سه مدل   عمده را از یکدیگر تفکیک کرد  :

الف) مدل دستکاری کردن:
براساس این مدل، صاحبان ابزار تولید درجهت منافع خودشان وسایل تولید فرهنگ و اندیشه را درجامعه کنترل می‌کنند. این مدل برپایه فلسفه مارکسیسم استواراست.
دولتها در جوامع سرمایه داری، نماینده صاحبان سرمایه محسوب می‌شوند و با استفاده از وسایل ارتباط جمعی، سعی در حفظ وضع موجود دارند. بنابراین دولت یا کسانی که مالکیت یا مسئولیت اداره این رسانه ها را برعهده دارند، آگاهانه محتوای آنها را دستکاری می‌کنند. بدین ترتیب رسانه‌ها موجب می شوند، که صاحبان سرمایه، ثروتمند شوند وثروت بیشتر، قدرت سیاسی بیشتری برای آنها به ارمغان می آورد. افرادی چون هرمن و چامسکی ازاین دیدگاه دفاع کرده‌اند.

ب) مدل هژمونی( سرکردگی)
این مدل نیز بر پایه فلسفه مارکسیسم استواراست، که اولین بار توسط " آنتیونیوکراشی " عنوان شد و ریشه در افکارمتفکرانی چون " لوی آلتوسر" و " نیکوس پولانزاس" دارد. هژمونی درلغت به معنای حاکمیت نوعی اندیشه در جوامع، طی دوره ای خاص است. این مدل، ایدئولوژی را بهتر از ساختار و منافع اقتصادی می‌بیند. براساس این دیدگاه، روزنامه نگاران و روشنفکران درجامعه بر اساس ایدئولوژی خودشان عمل می‌کنند. زیرا منافع طبقاتی و اجتماعی، و به عقیده "گرامشی"، اندیشه برتر یا تفکرحاکم در جامعه، به‌طور ناخودآگاه در ضمیر روزنامه‌نگار جا دارد و از این رو رسانه بخشی از ایدئولوژی حاکم محسوب می‌شود.

ج) مدل کثرت گرا:
در مدل کثرت گرا که بر اساس دیدگاه "ماکس وبر" طرح ریزی شده است، تنها به طبقه بندی جوامع از نظر اقتصادی توجه نمی‌شود. بلکه موقعیت‌های سیاسی و منزلت های اجتماعی نیز در آن وارد می‌شود. ازاین رو "جهت گیری" در رسانه‌ها با توجه به نیاز مخاطبان و ازسوی بازار مشخص می شود. محتوای رسانه ها متنوع می‌شود و سانسوری در کار نخواهد بود. دراین مدل، آزادی بیان حق همگان محسوب می‌شود.


ارسال شده در توسط بیشترمطالبش جنگ نرم می باشد

در اینجا اشاره ای کوتاه به شش ابر رسانه آمریکایی که محصولات رسانه‌ای را در ایالات متحده و سایر نقاط جهان تولید و کنترل می‏کنند،داریم.

 

  1) ای او ال تایم وارنر: این کمپانی عظیم بخش اصلی بازار فیلم، شبکه (CNN  )، اینترنت و رسانه‌های ‌چاپی را قبضه کرده و بزرگترین انحصار جهانی در زمینه رسانه ای است. این شرکت بزرگ از ترکیب غول بزرگ و جدید امریکن آن لاین با غول سنتی رسانه ای با نام تایم وارنر به وجود آمد.

 

  2) وایاکام: دومین شرکت بزرگ رسانه‌ای آمریکاست که مالک شبکه‌های ‌تلویزیونی متعددی چون شبکه سراسری CBS   آمریکا است.

 

  3) نیوز کورپوریشن: سومین شرکت رسانه‌ای بزرگ آمریکا که متعلق به غول ثروتمند رسانه‌ای جهان (روبرت مرداک) است. فاکس و فاکس نیوز که از شبکه‌های ‌جنجالی خبرساز محسوب می‏شوند متعلق به این شرکت هستند. نیوزکورپ در انگلستان شبکه تلویزیونی اسکای (Sky ) را در اختیار دارد.

 

4) والت دیزنی: با شنیدن نام والت دیزنی قطعا به یاد کارتون‌های جذاب سینمایی و تلویزیونی می‏افتید.این کمپانی بزرگ‌ترین شرکت رسانه‌ای منحصرا سرگرم کننده آمریکا و جهان است.

 

5) برتلزمان: سرمایه‌گذاران این شرکت آمریکایی ـ اروپایی هستند و نفوذ آن در اروپا بسیار چشمگیر است و سود دهی بسیاری دارد. گستره نفوذ این کمپانی در خارج آمریکا در مقایسه با دیگر رسانه‌های ‌آمریکایی به حدی است که برخی آن را یک کمپانی غیر آمریکایی قلمداد می‏کنند.

 

6) جنرال الکتریک: این شرکت مالک شبکه‌های NBC و CNBC است و از قدیمی ترین شرکت‌های بزرگ آمریکایی است که سابقه آن حتی به پیش از اختراع رادیو و تلویزیون می‏رسد.

 

به نظر می‏رسد که همه انواع رسانه‌ها، از تلویزیون و سینما گرفته تا موسیقی و مطبوعات، تحت کنترل چند انحصار جهانی هستند.

 

تا زمانی که این انحصار غیر طبیعی بر رسانه‌ها ‌وجود دارد همه محصولات آن‌ها و حتی اطلاع رسانی و اخبار آن‌ها را باید با دیده تردید نگریست، زیرا مسلم است که هدف اولیه این کمپانی‌های ‌عظیم ، سلطه جویی اقتصادی است، نه اطلاع رسانی ونباید این نکته مهم را فراموش کنیم که رسانه های غربی علاوه بر ایفای نقش جاده صاف‌کن برای دولت‌هایشان روند رویدادها را تسریع و حتی وارونه و تحریف می‌کنند و واقعیت را آن‌طور که می‌‌خواهند جلوه می دهند.

در پایان می توان گفت که تکنولوژی های ارتباطی پیش از آن که در خدمت بشر پیش روند، اغلب در خدمت قدرت های سیاسی عمل می کنند  و آنگونه که خود می خواهند افکار عمومی را  تحت تاثیر قرار می دهند.

تسلط بر رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها، قدرت عظیم و فوق‌العاده‌ای را در اختیار بازیگران عمده صحنه سیاست یعنی دولت‌ها قرار داده است، به گونه‌ای که به خوبی با به کارگیری اهرم‌های خبری و اطلاعاتی توانسته‌اند به تغییر باورها و نگرش‌های جمعی و یا شکل‌دهی به افکار عمومی ملی یا فراملی اقدام کنند. سوءاستفاده‌های گروهی از حکومت‌های قدرتمند از ظرفیت‌های بالای رسانه‌ای، می‌تواند منجر به بروز پدیده‌ای در سطوح ملی یا بین‌المللی شود که می‌توان آن را “استبداد اطلاعاتی نامید. استبداد اطلاعاتی در واقع شکل تازه‌ای از استبدادهای سنتی است که در قالب‌های نظامی و سیاسی جلوه‌گر می‌شدند. بدین ترتیب می‌توان ادعا کرد که تلاش‌های آزادی‌خواهان جهان و مبارزان ضداستبدادی هنوز به پایان نرسیده است و راه درازی تا محو استبداد به ویژه در قالب جدید آن یعنی “استبداد اطلاعاتی” باقی است.


ارسال شده در توسط بیشترمطالبش جنگ نرم می باشد

مباحث امپریالیسم رسانه ای اندکی پیش از 1970 میلادی؛ هنگامی که کشورهای در حال توسعه انتقادهایی را بر چگونگی نظارت کشورهای توسعه یافته بر روی رسانه ها وارد می ساختند، مطرح گردید. سرآغاز و منشأ این کشمکش در یونسکو بود؛ جایی که دستورالعمل دنیای نوین اطلاعات و ارتباطات در آن شکل گرفت و رشد یافت و با گزارش مک براید با عنوان «صداهای بسیار در یک جهان» شدت یافت. انتقاد کشورهایی چون هند، اندونزی، و مصر در این نشست آن بود که کمپانی های بزرگ رسانه ای، دسترسی کشورهای در حال توسعه را به اطلاعات محدود کرده اند. این انتقاد یکی از دلایل ترک نشست یونسکو از سوی ایالات متحده و انگلستان بود. پس از آن طی سالهای 1980 تا 1990 میلادی مجموعه رسانه های چند ملیتی رشد بیشتر و بزرگتری کردند و این در حالی بود که بسیاری بر این باور بودند که هر روز روزنه حیات برای رسانه های کوچک محلی به طور فزاینده ای کوچکتر از قبل می شود. نویسندگان برجسته و اندیشمندانی همچون رابرت مک چیسنی، آرماند ماتلار، نوآم چامسکی، بن باگدیکیان و اِدوارد س هرمن اند، با ارایه چنین برداشتی به نقد این جریان پرداخته اند.

پوشش خبری کمپانی رسانه ای آمریکا از رخدادها همواره با محدود کردن آزادی بیان توأم بوده است؛ واقعیتی که در میان هیاهوی غولهای رسانه ای مغفول مانده و در عین کنترل و کاهش جریان اطلاعات با مفاهیمی چون بی طرفی و صحت اخبار در هم آمیخته است. امپریالیسم رسانه ای همواره رخدادی بین المللی نیست، هرچند وقتی شرکت و یا بنگاهی رسانه ای به تنهایی تمامی رسانه های کشوری را تحت سیطره خود دارد، همین مسأله مبین گونه ای از امپریالیسم رسانه ای است. کشورهایی همچون ایتالیا و کانادا بارها به داشتن ساختار امپراتوری رسانه ای متهم شده اند، به این دلیل که بسیاری از ابزارهای رسانه ای آنها توسط یک مالک و یا بنگاهی رسانه ای کنترل و نظارت می شود؛ همان منابع رسانه ای که از بیان واقعیات در این کشورها چشم می پوشند و با سانسور موضوعات و رخدادهای مهم، شدیداً به آزادی اطلاعات آسیب می رسانند. بسیاری از تابلوئیدهای مدرن امروزی و شبکه های خبری 24 ساعته و دیگر منابع رسانه های جاری، برای

پیروی نکردن از استانداردهای همگانی مربوط به روزنامه نگاری مورد انتقاد قرار می گیرند.

در حقیقت، باید گفت امپریالیسم رسانه تئوری ای است که شرح می دهد چگونه کشورهای کوچکتر هویت خویش را در نتیجه تغذیه اجباری رسانه های کشورهای بزرگتر از دست می دهند. این مسأله را می توان در جامعه ای کوچک تر به فروشگاهی تشبیه نمود که با آمدن فروشگاه های بزرگ و به دست آوردن انحصار در فروش تعطیل می شود. پوشش رسانه ای ملتهای بزرگتر همواره به واسطه پوشش مبهم و غیرشفاف از رخدادهای جهان، مورد نقد کارشناسان رسانه ای قرار گرفته است. محتوای این رسانه ها ممکن است متاثر از توانایی آنها برای نظارت بر محتوا و میزان پوشش آن رسانه در یک موضوع خاص باشد. بنابراین تصور آن عده که گمان می کنند ظهورامپریالیسم رسانه مقدمه ای بر رخنه اطلاعات نادرست در شبکه اطلاعاتی است، چندان دور از واقعیت نیست.

امروزه حجم انبوهی از خروجی رسانه ها تنها توسط گروهی اندک و یا حتی یک کمپانی رسانه ای تولید می شود، چنانکه همان گونه که پیشتر نیز اشاره شد، میزان قابل توجهی از تولیدات رسانه ای دو کشور کانادا و ایتالیا تنها توسط یک کمپانی رسانه ای تولید و ارایه می شود. بنابراین صاحبان این گونه کمپانی ها می توانند تصمیم بگیرند که اطلاعات چگونه ارایه و یا اینکه چگونه سانسور شود. امپریالیسم رسانه با فقدان آزادی اطلاعات پیوند خورده است. در این میان، حتی پاره ای از دولتها از کمپانی های بزرگ صنعتی دستور می گیرند، زیرا حجم وسیعی از ثروت کشورها از سوی این شرکتها تأمین می گردد. اگر هیچ نشریه مخالفی درباره این شرکتها وجود نداشته باشد، آنها به سادگی می توانند مهره های مورد نظرخود را از جایی به جای دیگر حرکت دهند. یکی دیگر از دلایل برای وجود امپریالیسم رسانه ای، نشأت گرفته از انبوه آگهی های تبلیغاتی است که کمپانی های مختلف برای افزایش کالاهایشان با صاحبان رسانه ها منعقد می کنند؛ چنانکه بنگاه های رسانه ای در کانادا حداقل 25 درصد از درآمدهای برنامه های خود را از این گونه آگهی ها تأمین می سازند؛ حال آنکه محتوای آنها به واسطه همین سود سرشار تنزل بسیارکرده است، به گونه ای که بسیاری از تولیدات رسانه ای در این کشور، منعکس کننده هویت کانادایی ها نیست.

در بریتانیا نیز مالکان بنگاه سخن پراکنی انگلیس را باید امپریالیسم رسانه ای نامید. بودجه تمام بخشهای شبکه بی بی سی غیر از بخش جهانی آن، از هزینه ای که مردم بریتانیا برای تماشای تلویزیون باید بپردازند، تأمین می شود. بودجه عمومی که این شبکه دریافت می کند، از محل مبلغ ماهانه ای تأمین می شود که هر یک از خانواده های صاحب تلویزیون در بریتانیا باید بپردازند. بودجه بخش جهانی بی بی سی نیز توسط دولت و وزارت خارجه بریتانیا تأمین می شود. این شبکه مجوزی سالیانه دارد که شما برای آنکه بتوانید یک تلویزیون داشته باشید، الزاماً باید آن را دریافت کنید؛ صرف نظر از اینکه بی بی سی را تماشا کنید یا نکنید. درست مثل آنکه بخواهید برای خرید به فروشگاهی بروید و به شما بگویند نمی توانید به این فروشگاه وارد شوید، مگر اینکه قبل از ورود مبلغ معینی وجه بپردازید، حتی اگر از ما خرید نکنید. اجاره مجوز تلویزیون بی بی سی که در حال حاضر برای تلویزیونهای رنگی بیش از یازده پوند در ماه است، بحثهای بسیاری را در پی داشته است. اگر شما این مبلغ را نپردازید، تا مبلغ 5 هزار پوند یعنی حدود 10 هزار دلار جریمه می شوید. با وجود آنکه تعدادی کانال تلویزیونی برای دیدن در دسترس تلویزیون انگلیس وجود دارد، تنها بی بی سی مبلغی را برای شارژ در نظر گرفته است. تصورامپریالیسم این گونه است در حالی که محتوای بی بی سی اساساً انگلیسی است، اما حتی ممکن است از نمایش چند گانگی فرهنگی نیز سخن نگوید.

«نونی شوارتز» کارشناس تبلیغات تلویزیونی شرح می دهد که تلویزیون می تواند با هدایت افکار عمومی به رخدادهای همسان در وضعیتهای مشابه و اهمیت دادن به آنها مسیر یک جنگ را تغییر دهد، یک شاه و یا رئیس جمهور را از کار برکنار کند و یا وی را به اوج برساند و خلاصه آنکه انسانی پست را عزیز وانسانی عزیز را خوار کند. امپریالیسم رسانه در ابتدا برای تمامی دولتها در کشورهای در حال توسعه حائز اهمیت است. حدود 50 سال پیش یعنی همان زمانی که پاکستان استقلال پیدا می کرد، «جرج اورول» اثر معروفش «1984» را نوشت. اثری کلاسیک با ترسیم یک پیش بینی باورنکردنی و مشی بی طرفانه از واقعیت و رخدادهایی که گویا برای فاش کردن در زمان حال شکل گرفته بود. اندیشه قابلیت کنترل از سوی قدرتهایی که از آن سوی اورلئان ما را با خیالبافیها و خیالپردازی هایمان نشانه رفته اند؛ ما که آن قدر شرطی شده ایم که گاهی شعارمان این شده است که «نادانی قدرت است». او که عنوان این کتاب را با جابه جا کردن دو رقم آخر 1948 که سال شروع نوشتن کتابش بود، خلق کرد در این اثر، اوضاع جهان، محدودیتهای انسان و گسترش ابزارهای کنترل را در قالب داستان پیش بینی کرده بود و در قالب داستان به بررسی زندگی انسان با حاکمیت مادیات در اواخر قرن بیستم می پردازد. در این میان، دولتها نیز با استفاده از وسایل الکترونیک، به کنترل زندگی خصوصی مردم می پردازند. در زمان انتشار این کتاب، منتقدان آن را داستانی بی محتوا خوانده بودند و حتی تی. اس. الیوت نویسنده بزرگ زمان با تروتسکیستی خواندن اندیشه های منعکس شده در کتاب، انتشار این رمان را محکوم کرده بود.

در جامعه او هیچ عقیده غلطی در ذهن شکل نخواهد گرفت، زیرا عقاید تفتیش می شوند و افکار سانسور و هیچ عملی از چشم افراد حزب پنهان نمی ماند، زیرا تلویزیونها، وسیله ای برای ضبط و ارسال صدا و تصویر هستند و همه چیز با شستشوی مغزی انکار می شود. 2 + 2 می شود 5 و حقیقت چیزی نیست مگر فرمان حزب.

بازوهای این ماشین شستشوی مغزی، رسانه های جمعی کشورهای توسعه یافته اند که برای اداره کشورهای در حال توسعه به کار برده می شوند. با اختراع چاپ و اداره افکار عمومی، رادیو و تلویزیون فرآیندهای بعدی را بر عهده گرفتند.

«اورول» به این حقیقت اشاره دارد که حکومتهای دیکتاتوری برای تداوم شستشوی مغزی شهروندان اقیانوسیه و فرمانبرداری آنها بر یک صفحه فلزی مستطیل شکل شبیه به یک آینه کدر تکیه خواهند کرد. این ابزار که تلویزیون نام دارد، می تواند تار و کدر شود اما هیچ راهی برای خاموش کردن آن به طور کلی وجود ندارد. گرچه پیشگویی او به دلیل آنکه امروزه می توانیم آن را متوقف و یا خاموش کنیم، برای تلویزیون صادق نیست اما با پیدایش ابزارهای ارتباطی دیگر نمود دیگری یافته است. یکی از تأثیرگذارترین ابزار ارتباطی موجود که تقریباً در دسترس هر خانه ای قرار گرفت و به دورترین نقاط رسید، کنترل های دستی تلویزیونها بود، به گونه ای که هر کسی با داشتن وسیله ای در دستانش به راحتی می تواند رشته افکار ما را از هم بگسلد.

امپریالیسم رسانه از سوی دیگر در 4 موضوع عدم توازن در مکالمات شمال و جنوب، تأثیر بر آژانسهای اطلاعاتی، ظهور انحصارهای رسانه ای و پروپاگاندا و ستیز رسانه ای قابل بررسی است. بزرگترین نقش یک بازیگر اطلاعات در مناسبات بین المللی، هم به عنوان ابزار ارتباطی میان افراد و هم به عنوان ابزار شناخت بین ملتها ایفا می گردد. امروزه در عین تداوم گفتگوهای شمال و جنوب، از این گردش اطلاعات با عدم توازن یاد می گردد.

عدم تعادل و ناهمگونی میان حجم اخبار و اطلاعات صادر شده از سوی جهان توسعه یافته برای کشورهای در حال توسعه، نمایانگر تبعیضی است که در این خصوص وجود دارد. حدود 80 درصد از اخبار جهان از آژانسهای مهم خبری کشورهای توسعه یافته نشأت می گیرد، در صورتی که تنها 20 تا 30 درصد از پوشش خبرها را به کشورهای در حال توسعه اختصاص می دهند. بر اساس گزارش یونسکو، نسبت گردش اطلاعات از شمال به جنوب 5 به 1 است. آمارمنتشر شده ای که به تبلیغات مجله بین المللی تایم از مارس 1923 تا ژانویه 1977 پرداخته است، نشان می دهد در شرایطی غیر متعادل همواره توجه این مجله معطوف به شخصیتهای یک کشور غربی در شرایط جامعه شناختی، اقتصادی و موضوعات سیاسی یکسان بوده است.

پنج خبرگزاری مهم با انحصار خبری توانسته اند سهم عمده ای از ظرفیت انسانی را به خویش اختصاص دهند، در حالی که تقریباً یک سوم کشورهای در حال توسعه هنوز یک خبرگزاری ملی ندارند. تقریباً 90 درصد منابع از قبل کنترل می شوند. در مقایسه با تلویزیون نه تنها 45 درصد از کشورهای در حال توسعه برای خود تلویزیون ندارند که مجبورند شماری از برنامه های تولیدی در کشورهای در حال توسعه را ببینند. جولیوس نایرره رئیس جمهور تانزانیا یک بار به طور طعنه گفته بود: ساکنان کشورهای در حال توسعه باید حق رأی دادن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را داشته باشند، برای آنکه بمباران اطلاعاتی در خصوص نامزدهای ریاست جمهوری از سوی رسانه های آمریکایی بر سر مردم این کشورها همچنان ادامه دارد.

امروزه رخدادهای رایج در کشورهای در حال توسعه از طریق رسانه هایی به جهان گزارش می شوند که توسط کمپانی های بزرگ استعماری فیلتر می شوند، و پس از تحمیل آنچه خود می خواهند، اطلاعات خویش را به جهان دیکته می کنند. در دوره ای آنها فشارهای اجتماعی جوامع، اعتصابها، راهپیمایی های خیابانی، کودتاها و یا فجایع طبیعی را مخابره و گزارش می کنند تا به ابزاری برای تمسخر و ریشخند دیگران تبدیل شود.


ارسال شده در توسط بیشترمطالبش جنگ نرم می باشد

به نظرمی رسدمناسبترین تعریف از جنگ رسانه ای ( Media War   ) استفاده از رسانه ها برای تضعیف کشور هدف و بهره گیری از توان و ظرفیت رسانه ها ( اعم از مطبوعات ، خبرگزاری ها ، رادیو ، تلویزیون ،اینترنت و اصول تبلیغات ) به منظور دفاع از منافع ملی است . جنگ رسانه ای یکی از برجسته‌ترین جنبه های جنگ نرم و جنگ های جدید بین المللی است . اگر چه جنگ رسانه ای عمدتا به هنگام جنگ های نظامی کاربرد بیشتری پیدا می کند ، اما این به آن مفهوم نیست که در سایر مواقع جنگ رسانه ای در جریان نبوده و یا مورد استفاده قرار نمی گیرد . جنگ رسانه ای تنها جنگی است که حتی در شرایط صلح نیز بین کشورها به صورت غیر رسمی ادامه داشته و هر کشوری از حداکثر توان خود برای پیشبرد اهداف سیاسی خویش با استفاده از رسانه ها ، بهره گیری می کند . جنگ رسانه ای ظاهرا میان رادیو و تلویزیون ها ، مفسران مطبوعاتی ، خبرنگاران خبرگزاری ها ، شبکه های خبری و سایت های اینترنتی جریان دارد ، اما واقعیت آن است که در پشت این جدال ژورنالیستی ، چیزی به نام « سیاست رسانه ای یک کشور » نهفته است که مستقیما توسط بودجه های رسمی مصوب پارلمان ها یا بودجه های سری سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و سرویس های جاسوسی تغذیه می شود .

 

سربازان جنگ رسانه ای ، متخصصان تبلیغات، استراتژیست های تبلیغات بین المللی و کارگزاران رسانه ها هستند . 

پیچیدگی های ابعاد مختلف « جنگ رسانه ای ‌» موجب شده تا تصمیم گیری درباره « طراحی تدوین استراتژی » ، « چارچوب ها » ، « تکنیک های کاربردی » ، « نحوه عملیاتی کردن اهداف و مأموریت های تعریف شده » ، « استفاده حداکثر از توان هر رسانه با توجه به امکانات انتشار مکتوب ، چاپی ، صوتی ، تصویری ، چند رسانه ای ، اینترنتی و سرانجام انتشار آنلاین » تنها به ژنرال های نظامی واگذار نشود . جنگ رسانه ای مقوله ای است که همکاری هماهنگ و نزدیک بخش های نظامی ، سیاسی ، اطلاعاتی ، امنیتی ، رسانه ای و تبلیغاتی یک کشور را می طلبد . طراحان جنگ رسانه ای نه لزوما ژنرال های پادگان نشین ، بلکه ممکن است پروفسورهای کالج ها و دپارتمان های رسانه ای در دانشگاه های معتبر هر کشوری باشند .

 

مردمی که تحت بمباران جنگ رسانه ای قرار دارند ، حتی ممکن است خود از وجود جنگ سنگینی که بر فضای تنفسی آنها جریان دارد ، بی اطلاع باشند . هدف جنگ رسانه ای ، اگر چه در نهایت تغییر کارکرد و عملکرد دولت ها است ، اما به طرز ملموسی به جای هدف قرار دادن مستقیم دولت ها ، ملت ها را هدف بمباران خود قرار می دهد .

 

طی دهه‌های اخیر ارتباطات و رسانه ها تحولات بنیادینی از لحاظ کمی و کیفی داشته‌اند. برخی از ویژگیهای اساسی این تحولات بنیادین را می توان این‌گونه تقسیم‌بندی کرد :

 

1 رسانه‌های جدید امکان دسترسی به اطلاعات را برای شهروندان ، سیاستمداران و دیوانسالاران افزایش داده‌اند .

 

2 رسانه‌های جدید جمع‌آوری ، انباشت و توزیع اطلاعات را سرعت بخشیده و محدودیتهای زمانی و مکانی را از بین برده‌اند .

 

3 رسانه‌های جدید به دریافت کنندگان اطلاعات امکان داده‌اند تا کنترل بیشتری روی آن داشته باشند .

 

4 رسانه‌های جدید امکان قبض و بسط اطلاعات را برای فرستنده فراهم کرده‌اند .

 

5 رسانه‌های جدید امکان تعامل میان فرستنده و گیرنده اطلاعات را فراهم آورده‌اند .

 

تاثیر تلویزیون شاید مهمترین تحول در وسایل ارتباط همگانی در 30 یا 40 سال گذشته باشد. ظهور رادیو و تلویزیون بر الگوهای زندگی روزانه به شدت تاثیر گذارده است زیرا بسیاری از مردم فعالیت های دیگر را پیرامون برنامه های تلویزیونی معینی تنظیم می کنند.[1]

 

در جوامع معاصر مردم اساسا از طریق رسانه ها اطلاعات کسب می کنند و عقیده سیاسی خود را شکل می دهند . اما رسانه ها امروزه درحال چه جایگاهی هستند ؟ منبع خودمختاری سیاسی آنها چیست ؟ و چگونه چارچوب سیاست را شکل می دهند ؟ از یک سو رسانه ها باید آن قدر به سیاست و حکومت نزدیک باشند که به اطلاعات دسترسی داشته باشند ، برمقررات و نظارت به نفع خود تاثیر بگذارند و در بسیاری از کشورها یارانه های چشمگیری دریافت کنند از سوی دیگر آنها باید به قدر کافی بی طرف و دور باشند تا اعتبار خود را حفظ کنند و بدین سان میانجی ها و حلقه های اتصال شهروندان جهانی در تولید و مصرف جریانهای اطلاعات و تصاویر باشند که ریشه شکل گیری افکار عمومی و رای گیریها و تصمیم گیری های سیاسی است .

زمانی که سیاست جهانی در فضای رسانه ها جریان یافت ، خود کنشگران سیاسی از طریق سازماندهی کنش سیاسی در حول و حوش رسانه ها ، مثلا از طریق بروز دادن اطلاعاتی که مایه پیشرفت شخصی یا دستگاه سیاسی و یا کشور و دولت بخصوصی می شود ، حوزه سیاست در رسانه ها را مسدود می سازند . به این شکل بحرانهای ملی و فراملی به نفع این کنشگران سیاسی و با تهدید سایر کنشگران در سایر افراد، یا سایر دستگاه های سیاسی و یا سایر دولتها و کشورها مواجه خواهد شد. این امر به صورت اجتناب ناپذیر باعث مقابله به مثل می شود و بدین ترتیب رسانه ها به میدان جنگی تبدیل می شوند که در آن نیروهای سیاسی و شخصیتها و گروه های فشار سعی در تضعیف یکدیگر، کسب وجهه در افکار عمومی ملی و فراملی ، کسب آراء ملی و جهانی و بهره برداری از تصمیمات حکومتی و بین المللی دارند . 

 

سیاست رسانه ای تمام دنیای سیاست نیست اما امروزه تمام سیاستها باید از طریق رسانه ها بر فرایند تصمیم گیری اثر بگذارند . بدین ترتیب ، منطق درونی نظام رسانه ها ، به خصوص رسانه های نوین الکترونیک ، چارچوب اساسی محتوا ، سازمان ، فرایند و رهبری دنیای سیاست امروز را تشکیل می دهند .



[1] . جامعه شناسی رادیو و تلویزیون      ژان کازنو      ص 3


ارسال شده در توسط بیشترمطالبش جنگ نرم می باشد